ساقی نداده ساغر چندان نموده مستم
کز خود خبر ندارم در عالمی که هستم
از بس قدح کشیدم در کوی می فروشان
هم جامه را دریدم، هم شیشه را شکستم
خورشید عارض او چون ذره برده تابم
بالای سرکش او چون سایه کرده پستم
کام دلم تو بودی هر سو که میدویدم
سر منزلم تو بودی هر جا که مینشستم
تیغش جدا نسازد دستی که با تو دادم
مرگش ز هم نبرد عهدی که با تو بستم
کیفیت جنون را از من توان شنیدن
کز عشق آن پری رو زنجیرها گسستم
ترسم کز این لطافت کان نازنین صنم راست
گرد صمد نگردد نفس صنمپرستم
سنگین دلی که کردهست رنگین به خون من دست
فریاد اگر به محشر دامن کشد ز دستم
از هر طرف دویدم همچون صبا فروغی
لیکن به هیچ حیلت از بند او نجستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساساتی عمیق و سرشار از عشق و جنون میپردازد. او از حالتی مستی و عدم آگاهی از خود صحبت میکند که ناشی از عشق به محبوبش است. شاعر در کوی میفروشان به حدی شراب نوشیده که هم جامهاش پاره شده و هم ظرفش شکسته است. او محبوب خود را چون خورشید میداند و در سرنوشت خود همچنین احساس میکند که هرجا میرود، آن محبوب را همراه خود دارد.
شاعر عهدی که با محبوب بسته را نباید بشکند و به شدت از این عشق و وابستگی صحبت میکند. او به توصیف وضعیت جنونآوری میپردازد که عشقش به محبوبش برای او ایجاد کرده و از زنجیرهای عشقش رها شده است. در نهایت، او به این نکته میرسد که هرچقدر تلاش کند، نمیتواند از دلدادگیاش به محبوب جدا شود و همچنان در بند اوست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آنقدر می نوشاندهای که حالا من از خودم بیخبرم. در دنیایی که در آن زندگی میکنم، غرق در مستی و حال خوبم.
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدن زیاد در محافل شرابفروشان، هم لباس خود را پاره کردم و هم شیشههای شراب را شکستم.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان او مانند خورشید است و من در برابر او چنان خاضع و فروتن شدهام که مانند سایهای در بالای سرش قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: هر جا که میرفتم به دنبال خوشبختی، تو در ذهن و قلبم بودی و هرکجا که مینشستم، تو در کنارم حس میشدی.
هوش مصنوعی: تیغی که به دست من است، نمیتواند کسی را که با تو بوده، از هم جدا کند، و مرگ او هم نمیتواند عهد و پیمانی که با تو بستم، شکست بدهد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم کیفیت دیوانگیام را برایت توضیح دهم، چون به خاطر عشق آن معشوقه زیبا، بند و زنجیرها را گسستم و آزاد شدم.
هوش مصنوعی: میترسم که این لطافت و زیبایی آن معشوق نازنین باعث شود که عشق و گرایش من به او به حدی باشد که هیچ چیز دیگری را نتواهم در نظر بگیرم.
هوش مصنوعی: دل سنگین و دلتنگی که رنگ خون من را به خود گرفته، اگر در روز قیامت فریاد بزند، من نمیتوانم او را رها کنم.
هوش مصنوعی: هر طرف که تلاش کردم و مانند باد سریع بودم، ولی به هیچ شیوهای نتوانستم از گرفتاریش رها شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم
گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم
با وی چو شهد و شیرم هم دامنش بگیرم
اما چگونه گیرم چون من شکسته دستم
خود دامنش نگیرد الا شکسته دستی
[...]
دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم
دستان نمودم، اما از عربده نجستم
گفتم بدو دویدم، گرد از رهش ندیدم
هرچند خود ندیدم در شور و غلغلستم
در عربده است عمری این عقل و عشق با هم
[...]
از جام بیخودی کرد ساقی خداپرستم
بودم ز بت پرستان تا از خودی نرستم
راهی که راهزن زد یک چند امن باشد
ایمن شدم ز شیطان تا توبه را شکستم
ساقی و باده من از سینه جوش می زد
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.