دوش آن مه دو هفته دستم گرفت، دستم
دستان نمودم، اما از عربده نجستم
گفتم بدو دویدم، گرد از رهش ندیدم
هرچند خود ندیدم در شور و غلغلستم
در عربده است عمری این عقل و عشق با هم
چون روی دوست دیدم از عربده برستم
گه قید نور بودم، گه قید نار سوزان
چون جمعیت بدیدم، از نور و نار رستم
ساقی، بیار جامی، از بهر ناتمامی
جامی بده بدستم، چون رند و می پرستم
ای جان جان جانان، ای روح روح و ریحان
از پای اوفتادم، جامی بده بدستم
قاسم بباخت جان را، یک بارگی جهان را
مشکن تو عرض ما را، گر توبه ای شکستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسی عمیق و پرشور است. شاعر در دو هفتهای، با معشوقی به نام "مه" روبرو شده و از شوق و عشق دست او را در دست میگیرد، اما با وجود شور و هیجان، از خود هیچ کنشی نمیتواند نشان دهد. او به تلاش برای رسیدن به معشوق ادامه میدهد، اما نمیتواند او را به طور مستقیم ببیند. شاعر در تلاطم عشق و عقل درگیر است و وقتی که به چهره معشوق نگاه میکند، از هیجانات رهایی مییابد.
سپس شاعر به تمثیل نور و آتش میپردازد و به این نتیجه میرسد که زندگی خود را بین این دو حالت سپری کرده است. او از ساقی درخواست میکند که جامی بیاورد تا از ناتمامی و درد عشق آرام گیرد. در پایان، شاعر ابراز میکند که جان خود را فدای عشق کرده و میخواهد که به او جامی داده شود تا بتواند بیشتر از عشق و زندگی لذت ببرد، حتی اگر به قیمت شکستن توبهاش باشد.
هوش مصنوعی: دیشب آن ماه زیبای دو هفتهای دستم را گرفت. وقتی که دستانم را دراز کردم، نتوانستم از صدای بلندی که از خودم درآمد، فرار کنم.
هوش مصنوعی: گفتم که به سوی او شتابان رفتم، اما گرد و غباری از راه او ندیدم. هرچند که خود او را ندیدم، اما در هیاهو و سر و صدا هستم.
هوش مصنوعی: عقل و عشق مدتها در تلاش و کشمکش بودند، اما هنگامی که چهره محبوب را دیدم، از تمام آن درگیریها آزاد شدم.
هوش مصنوعی: گاهی در نور زندگی کردهام و گاهی در آتش سوزان. وقتی جمعیت را دیدم، به یاد نیروی نور و آتش نیفتادم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام برای من بیاور، تا کمی از دلتنگیام را کم کند. جامی به من بده که من مانند رندان و شیفتگان شراب، شاد و غمگین باشم.
هوش مصنوعی: ای عشق بزرگ من، ای منبع زندگی و خوشبختی، از شدت محنت و اندوه به حالت بیتابی افتادهام. لطفا جامی به من بده تا از آن بیاشامم و آرامش یابم.
هوش مصنوعی: قاسم با جانش بازی کرد و یکباره دنیا را خراب نکن. اگر من هم توبهام را بشکنم، لطفاً از این کار صرفنظر کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم
گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم
با وی چو شهد و شیرم هم دامنش بگیرم
اما چگونه گیرم چون من شکسته دستم
خود دامنش نگیرد الا شکسته دستی
[...]
از جام بیخودی کرد ساقی خداپرستم
بودم ز بت پرستان تا از خودی نرستم
راهی که راهزن زد یک چند امن باشد
ایمن شدم ز شیطان تا توبه را شکستم
ساقی و باده من از سینه جوش می زد
[...]
ساقی نداده ساغر چندان نموده مستم
کز خود خبر ندارم در عالمی که هستم
از بس قدح کشیدم در کوی می فروشان
هم جامه را دریدم، هم شیشه را شکستم
خورشید عارض او چون ذره برده تابم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.