در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ
نوری و ناری بگه صلح و جنگ
از غم و فکر دو جهان رسته است
عاشق دیوانه مست ملنگ
عشق خدا پادشه راست گوست
عشق ندارد صفت ریو و رنگ
جرعه ای از جام محبت بنوش
باز ره از باده و افیون و بنگ
عشق چو شوریده و دیوانه شد
بحر جهانرا بکشد چون نهنگ
چونکه مرا زاهد و هشیار دید
ساقی جان باده دهد بی درنگ
قاسم، اگر مست نه ای کژ مرو
از تو کسی نشنود این عذر لنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاکیم از چرخ رسد آذرنگ
تا کیم از گونه چون باد رنگ
خاکم کز خلق مرا نیست قدر
آبم کز بخت مرا نیست رنگ
شب همه شب زار بگریم چو شمع
[...]
یافت فراخی گهر از درج تنگ
نیست عجب زادن گوهر ز سنگ
هر کی در او نیست از این عشق رنگ
نزد خدا نیست به جز چوب و سنگ
عشق برآورد ز هر سنگ آب
عشق تراشید ز آیینه زنگ
کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح
[...]
یک دگر آورده به اغوش تنگ
هر دو نمودندزمانی درنگ
تاچه کشم من؟ که بدین دست تنگ
ساغر می خواهم و آواز چنگ
چون می لعلم بچشانی، کنم
بوسه طلب زان لب یاقوترنگ
عمر چو بادست همی در شباب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.