گنجور

 
قاسم انوار

در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ

نوری و ناری بگه صلح و جنگ

از غم و فکر دو جهان رسته است

عاشق دیوانه مست ملنگ

عشق خدا پادشه راست گوست

عشق ندارد صفت ریو و رنگ

جرعه ای از جام محبت بنوش

باز ره از باده و افیون و بنگ

عشق چو شوریده و دیوانه شد

بحر جهانرا بکشد چون نهنگ

چونکه مرا زاهد و هشیار دید

ساقی جان باده دهد بی درنگ

قاسم، اگر مست نه ای کژ مرو

از تو کسی نشنود این عذر لنگ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

تاکیم از چرخ رسد آذرنگ

تا کیم از گونه چون باد رنگ

خاکم کز خلق مرا نیست قدر

آبم کز بخت مرا نیست رنگ

شب همه شب زار بگریم چو شمع

[...]

مولانا

هر کی در او نیست از این عشق رنگ

نزد خدا نیست به جز چوب و سنگ

عشق برآورد ز هر سنگ آب

عشق تراشید ز آیینه زنگ

کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

تاچه کشم من؟ که بدین دست تنگ

ساغر می خواهم و آواز چنگ

چون می لعلم بچشانی، کنم

بوسه طلب زان لب یاقوت‌رنگ

عمر چو بادست همی در شباب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه