در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ
نوری و ناری بگه صلح و جنگ
از غم و فکر دو جهان رسته است
عاشق دیوانه مست ملنگ
عشق خدا پادشه راست گوست
عشق ندارد صفت ریو و رنگ
جرعه ای از جام محبت بنوش
باز ره از باده و افیون و بنگ
عشق چو شوریده و دیوانه شد
بحر جهانرا بکشد چون نهنگ
چونکه مرا زاهد و هشیار دید
ساقی جان باده دهد بی درنگ
قاسم، اگر مست نه ای کژ مرو
از تو کسی نشنود این عذر لنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و تاثیرات آن بر زندگی انسان میپردازد. او عشق را نیرویی شگرف و نورانی میداند که موجب رهایی از غمها و تفکرات دنیوی میشود. عشق را به عنوان یک دیوانگی و حالت خاص معرفی میکند که میتواند انسان را به نشئگی و مستی برساند. همچنین از ساقی میخواهد که بادهی محبت را به او بدهد تا از طریق آن بتواند به کمال نزدیک شود. شاعر بر این باور است که عشق حقیقی هیچ صفتی جز عشق خالص ندارد و به شدت به ادامهی این تجربه دعوت میکند. در نهایت، به زاهدی که خود را هشیار میداند هشدار میدهد که اگر مست عشق نیست، بهتر است عذر و بهانهای نیاورد.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو حیرت و شگفتی منی، هم نور هستی و هم آتش. تو در دل من نمایان میکنی که در زندگی چطور باید با صلح و جنگ روبرو شوم.
هوش مصنوعی: عاشق دیوانه ای که از دغدغه و غم دو دنیا فارغ شده است، در حال سرخوشی و مستی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی به خداوند، سلطنتی است که به راستی بر دل حاکم است. این عشق هیچ گونه صفت ظاهری، فریبنده یا رنگ و لعابی ندارد.
هوش مصنوعی: یک جرعه از جام عشق بنوش و دوباره به راه شراب، مواد مخدر و تریاک نرو.
هوش مصنوعی: عشق وقتی که به شدت و هیجان میرسد، میتواند مانند نهنگی بزرگ، تمام دنیا را تحت تأثیر قرار بدهد و به هم بریزد.
هوش مصنوعی: وقتی ساقی مرا ریاضتکش و آگاه دید، بدون تأخیر مشروب جانبخشی به من داد.
هوش مصنوعی: قاسم، اگر هیچ وقت غافل و بیخبر نیستی، نباید بهانههای نادرست بیاوری، زیرا کسی به این سخنان توجه نخواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاکیم از چرخ رسد آذرنگ
تا کیم از گونه چون باد رنگ
خاکم کز خلق مرا نیست قدر
آبم کز بخت مرا نیست رنگ
شب همه شب زار بگریم چو شمع
[...]
یافت فراخی گهر از درج تنگ
نیست عجب زادن گوهر ز سنگ
هر کی در او نیست از این عشق رنگ
نزد خدا نیست به جز چوب و سنگ
عشق برآورد ز هر سنگ آب
عشق تراشید ز آیینه زنگ
کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح
[...]
یک دگر آورده به اغوش تنگ
هر دو نمودندزمانی درنگ
تاچه کشم من؟ که بدین دست تنگ
ساغر می خواهم و آواز چنگ
چون می لعلم بچشانی، کنم
بوسه طلب زان لب یاقوترنگ
عمر چو بادست همی در شباب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.