بنده از دوست سئوالی بصفا کردم دوش
قصه سر ترا چند بود این سرپوش؟
عاشقان در رخ زیبای تو حیران شده اند
همه مستند، نه مدهوش و لیکن خاموش
صفت باده اگر زاهد ما بشناسد
همه با چنگ و دف آید بدر باده فروش
صوفی ما اگر از جام تو شوری دارد
سخن مردم خودبین نکند دیگر گوش
صفت طالع عشاق ز اندازه گذشت
چون خورد باده همه ملک و ملک گوید: نوش!
گر تو حق را همه جا حاضر و ناظر دانی
آخر، ای خواجه، متاعی که نداری مفروش
باده ام دادی و دل بردی و جان افزودی
قاسمی حلقه بگوشان ترا حلقه بگوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی محبوبش سخن میگوید و توضیح میدهد که چگونه عاشقان از زیبایی او حیران و مست شدهاند. او اشاره میکند که اگر زاهد یا صوفی به حقیقت باده و مقام عشق پی ببرد، دیگر به سخنان دیگران توجه نخواهد کرد. همچنین شاعر به این نکته میپردازد که باده عشق او را به حالت شوری میآورد و در نهایت با اشاره به محبوبش، از او میخواهد که عشق و باده را از دل بردارد و جانش را بروز دهد. این شعر به زیبایی عشق و رازهای آن پرداخته و احساسات عمیق عاشقانه را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من از دوست خود سوالی خوشایند پرسیدم: دیروز چه قصهای درباره این سرپوش گفتی؟
هوش مصنوعی: عاشقان با دیدن زیبایی تو گیج و حیران شدهاند؛ آنها در حالتی از سرخوشی هستند، نه اینکه بیخبر باشند، اما سکوت کردهاند.
هوش مصنوعی: اگر زاهد به ویژگیهای باده آگاه باشد، همه با ساز و آواز به سمت فروشنده باده خواهند آمد.
هوش مصنوعی: صوفی ما اگر از شراب تو سرمست شده، دیگر به حرفهای خودخواهانهی مردم توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: عاشقان به فرجام کار خود میرسند و به اندازهای در عشق قدم میزنند که وقتی شراب عشق را چشیدند، همه چیز به آنها شاد و خوشایند میآید و به آنها میگوید: نوش جان!
هوش مصنوعی: اگر تو باور داری که حق همیشه در همه جا حاضر و ناظر است، پس ای آقا، چرا کالایی را که نداری، به فروش میگذاری؟
هوش مصنوعی: شراب به من دادی و دل مرا بردی و جانم را افزون کردی. ای قاسمی، حلقهای به گوشان خود بزن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش
می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل
چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش
گاه چون نای بدم از غم تو با ناله
[...]
اندر آورد سپهر از ره تشریف بگوش
حلقه بندگی میراتابک بر غوش
چرخ در گوش کشد حلقه فرمان ورا
دهر مرغاشیه دولت او را بر دوش
تا کله گوشه رسانید ز اقبال بچرخ
[...]
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
ای دل از گردش ایام مخالف مخروش
با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش
غم بگذشته و اندیشه ی آینده هباست
حال دریاب و مخور بیهُده اندوه می نوش
دوش بگذشت و مبر رنج که نو باز آری
[...]
آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش
گریه می آیدم از دور به آواز بلند
که ازان گریه نمی آیدم آواز به گوش
سر و قد، از چمن سبز به بیرون چه روی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.