تو شمع مجلسی در بزم جان باش
بیا، می نوش و میر عاشقان باش
مرنجان دل ز من، استغفرالله!
خطا کردم که گفتم: مهربان باش
خیانت در طریق عشق کفرست
درین ره گر امینی در امان باش
اگر خالص شوی چون زر وگر نه
میان بوتهای امتحان باش
میان مجلس مستان مستور
سبک روحی کن، اما سر گران باش
ترا چون بحر می گوید: بما آی
بسوی بحر چون سیل روان باش
در آخر منزل ما بی نشانیست
در اول نیز، قاسم، بی نشان باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمین بوسید و گفتا شادمان باش
همیشه در جهان، شاهِ جهان باش
ترا هرچ او دهد راضی بدان باش
وگر دستت دهد هم داستان باش
که شاها تا ابد شاه جهان باش
ز مشرق تا به مغرب کامران باش
نصیحت میکنم بشنو بر آن باش
به دل گر مستمع بودی به جان باش
چو ملک فقر میخواهی به همت
برو بر تخت دل سلطاننشان باش
به تن گر همچو انسان بر زمینی
[...]
به جان خدمت کنم گفتا روان باش
جوابت هم رسانم شادمان باش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.