پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور
در نهان خانه وحدت همه نورست و سرور
بر سر راه تولا همه شادی و طرب
در بیابان تمنا همه حسبان و غرور
شادمانم که بکوی تو گذر خواهم کرد
ترسم از عشق که گوید که: ازین درگه دور!
بس عجب مانده ام، ای جان و جهان، در صفتت
که تو کان نمکی وز تو جهانی در شور
چه عجب باشد اگر صید تو گردد دلها؟
عشق چون باز نجیب آمد و جانها عصفور
خوش «انالحق » گو و بر دار سلامت بر شو
چون کشیدی تو ازین جام شراب منصور
قاسم از جام تو مستست و خراب افتادست
که بهش باز نیاید بگه نغمه صور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق عرفانی است. شاعر از روشنایی و خوشبختی در حالتی از اتحاد و نزدیکی به معشوق سخن میگوید. او مسیر عشق را پر از شادی و طرب میبیند، اما از عشق میترسد که او را دور کند. در اینجا به زیبایی و جذبهای اشاره میشود که معشوق دارد و تأثیر عمیق آن بر دلها. شاعر از نوشیدن جام عشق و مستی ناشی از آن صحبت میکند و نشان میدهد که این عشق میتواند جانها را نیز تحت تأثیر قرار دهد. در نهایت، او به حالتی از شگفتی و حیرت در وصف معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در نزد ما داستان عشق و احساس وجود دارد و در حضور ما در عمق رازهای وحدت، همه چیز از نور و شادی پر شده است.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هر شادی و خوشی در بیابان آرزوها، با هر حس و افتخاری در هم آمیخته است.
هوش مصنوعی: خوشحالم که به سمت تو میروم، اما نگرانم که عشق به من بگوید: از این مسیر دور شو!
هوش مصنوعی: من خیلی متعجبم، ای جان و جهان، از وصف تو که تو مانند یک معدن نمک هستی و به واسطه تو جهانی در تب و تاب است.
هوش مصنوعی: عجبی ندارد اگر دلها به دام تو بیفتند، زیرا عشق مانند پرندهای نجیب است که جانها را به سوی خود میکشاند.
هوش مصنوعی: به خوشحالی و شادمانی بپرداز و از سر سلامت و سرحالی بر پایههای حقیقت استوار شو، چون تو از این جام شراب نیکو بهرهمند شدی.
هوش مصنوعی: قاسم از نوشیدنی تو چنان مست و دچار شده که دیگر به خود نمیآید و نمیتواند بگوید چه صحنهای را میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور
چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور
دل او تا نشود خالی فردوس از هور
بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
[...]
آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور
چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
قربتت نیست میسر به نظر خرسندم
همه مردم نگرانند به خورشید از دور
انتظار نظرم پرده صبرم بدرید
[...]
هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور
عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم
که منم شیفته و شیفته باشد معذور
طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی
[...]
دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را
میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور
گاه میساختمی بر که و حوضی که در او
جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور
گه بصحرای هوس از پی نظار گیان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.