گنجور

 
قاسم انوار

پیش ما قصه شوقست و شهودست و حضور

در نهان خانه وحدت همه نورست و سرور

بر سر راه تولا همه شادی و طرب

در بیابان تمنا همه حسبان و غرور

شادمانم که بکوی تو گذر خواهم کرد

ترسم از عشق که گوید که: ازین درگه دور!

بس عجب مانده ام، ای جان و جهان، در صفتت

که تو کان نمکی وز تو جهانی در شور

چه عجب باشد اگر صید تو گردد دلها؟

عشق چون باز نجیب آمد و جانها عصفور

خوش «انالحق » گو و بر دار سلامت بر شو

چون کشیدی تو ازین جام شراب منصور

قاسم از جام تو مستست و خراب افتادست

که بهش باز نیاید بگه نغمه صور