گدایی می کنم زان یار دلبر
گهی بر بام باشم، گاه بر در
مرا دل با خراباتست دایم
چه گویم قصه محراب و منبر؟
نسیم زلف مشکین تو سازد
دماغ جان مشتاقان معطر
اگر حلاج وار از سر نترسی
تو هم منصور باشی، هم مظفر
غلام حضرت یارم، که باشد
غلام رای او خورشید انوار
قلندر باش، اگر همراه عشقی
قلندر را حریفش هم قلندر
حدیث عشق گوید جان قاسم
در آن وقتی که جان آید بخنجر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و دلبستگی به یار دلبر خود اشاره میکند. او زندگی خود را بین بام و در تقسیم کرده و دلش به خرابات وابسته است. شاعر دربارهی زیبایی و عطر زلف یار صحبت میکند و به شجاعت در عاشقانه زنده بودن اشاره میکند. او خود را غلام یار میداند و به اهمیت عشق و دوستی در زندگی تأکید دارد. همچنین اشاره میکند که اگر کسی در عشق واقعا صادق باشد، همدمش باید نیز عاشق باشد. در نهایت، او عشق را موضوعی عمیق و دردناک میداند که به جان انسان میزند.
هوش مصنوعی: به خاطر آن دوست محبوب، گاهی درخواست کمک میکنم. گاهی روی بام او میروم و گاهی هم در کنار در منتظر میمانم.
هوش مصنوعی: دل من همیشه در خود خرابیها و نابسامانیهاست. چه سخنی میتوانم دربارهی مکانهای مذهبی و اصول دینی بگویم در حالی که حال و روزم اینگونه است؟
هوش مصنوعی: باد ملایم عطری را از گیسوان مشکی تو به مشام جان شیفتگان میرساند.
هوش مصنوعی: اگر مانند حلاج از ترس بگذری، میتوانی هم به مقام منصور دست یابی و هم پیروزی را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: من خدمتگزار آن محبوب هستم که هیچکس نمیتواند بر نظر و خواستهاش تسلط داشته باشد، زیرا او مانند خورشیدی است که نورش بر همهچیز میتابد.
هوش مصنوعی: به معنای این است که اگر در مسیر عشق هستی، باید مانند یک قلندر (انسانی آزاد و رها) زندگی کنی. اگر از زندگی و عشق چنین روحی برخوردار باشی، حتی اگر کسی دیگری هم در کنارت باشد، او نیز باید دارای همان روح و ویژگیهای قلندری باشد تا بتوانید به خوبی با هم همراهی کنید.
هوش مصنوعی: در آن زمانی که جان قاسم با درد و رنج رو به رو میشود، داستان عشق را روایت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
[...]
غنودستند بر ماه منور
خط و زلفین آن بت روی دلبر
یکی را سنبل نو رسته بالین
یکی را لالۀ خود روی بستر
ز مشکین جعد زنجیرست گویی
[...]
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
[...]
همایون جشن عید و ماه آذر
خجسته باد بر شاه مظفر
امیر انشاه بن قاورد جغری
جمال دین و دین را پشت و یاور
خداوندی ، کجا کوته نماید
[...]
یکی گفتی که شه را ویس بدتر
به خان اندر ز صد خاقان و قیصر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.