گنجور

 
قاسم انوار

در مجلس ما جز سخن یار مگویید

با حضرت آن یار ز اغیار مگویید

در قلزم توحید همه غرق فنایند

از جوشش آن قلزم زخار مگویید

در دار و مدارید، ندانم که چه دارید؟

اسرار خدا جز بسر دار مگویید

در چرخ صفا، رقص کنان، مست خدایید

از گردش این گنبد دوار مگویید

گر رند خراباتی و قلاش طریقید

از واقعه جبه و دستار مگویید

این خانه عشقست و درو قصه پنهان

هان! این سخن خانه ببازار مگویید

از قاعده کعبه و بت خانه گذشتیم

با ما سخن از خرقه و زنار مگویید

سر گشته و آشفته و مستیم و معربد

این بی ادبی ها بر آن یار مگویید

قاسم، سخن عشق بهر جا که شنیدید

اقرار بیارید و ز انکار مگویید