گنجور

 
قاسم انوار

از پیر مغان گر خبری هست بگویید

از باده اگر ما حضری هست بگویید

تا چند ملامت که خطیرست ره عشق؟

گر تیر قضا را سپری هست بگویید

پران ز پر عشق شد این جان بلا دوست

جز عشق اگر بال و پری هست بگویید

در بادیه محنت هجران شب تاریک

جز پیر مغان راهبری هست؟ بگویید

جز مستی عشاق، که آن سد عظیمست

در راه محبت خطری هست؟ بگویید

از خطه امکان طرف حضرت واجب

جز راه فنا رهگذری هست؟ بگویید

با ما خبری نیست، که مستان خرابیم

گر زانکه شما را خبری هست بگویید

قاسم، رخ و زلفش همه دورست و تسلسل

در دور و تسلسل نظری هست؟ بگویید