در مجلس ما جز سخن یار مگویید
با حضرت آن یار ز اغیار مگویید
در قلزم توحید همه غرق فنایند
از جوشش آن قلزم زخار مگویید
در دار و مدارید، ندانم که چه دارید؟
اسرار خدا جز بسر دار مگویید
در چرخ صفا، رقص کنان، مست خدایید
از گردش این گنبد دوار مگویید
گر رند خراباتی و قلاش طریقید
از واقعه جبه و دستار مگویید
این خانه عشقست و درو قصه پنهان
هان! این سخن خانه ببازار مگویید
از قاعده کعبه و بت خانه گذشتیم
با ما سخن از خرقه و زنار مگویید
سر گشته و آشفته و مستیم و معربد
این بی ادبی ها بر آن یار مگویید
قاسم، سخن عشق بهر جا که شنیدید
اقرار بیارید و ز انکار مگویید