دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید
چشم جان از خاک پایت توتیا دارد امید
زاهدان از دولت درد نو غافل مانده اند
این سعادت را ز عشقت جان ما دارد امید
روز و شب درد و جفاهای تو میخواهد دلم
راستی را دولت بی منتها دارد امید
خسته تیغ غمت را کی بود مرهم طمع؟
دردمند عشق تو درمان چرا دارد امید؟
بارها در خون نشست این دل ز تیر غمزه ات
بازش اندر خون نشان، گر خون بها دارد امید
جان گدایی می کند درد از تو وین نبود عجب
گر گدایی رحمتی از پادشا دارد امید
آفرین بر همت قاسم، که از ملک دو کون
منصب خاک سر کوی ترا دارد امید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید
شربت خاصی از آن دارالشفا دارد امید
هر کسی دارد از آن حضرت تمنای عطا
مفلس عشق تو تشریف بلا دارد امید
جان و دل تا ذوق آن جور و ستم دریافتند
[...]
بوسه از کنج دهان دلربا دارد امید
این دل گستاخ را بنگر چها دارد امید
خاک در چشمی که در دوران آن خط غبار
روشنی از سرمه و از توتیا دارد امید
در شمار خودفروشان است در بازار حشر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.