صبح ازل ز مشرق انوار بردمید
از نور روی یار به ما لمعهای رسید
ایام هجر یار ز اندازه درگذشت
صبحی ز نو برآمد و روزی ز نو دمید
هر جایگه که نور رخ یار جلوه کرد
آنجا مرید راه جنیدست و بایزید
ای دل بیا و قصه هجرانیان مگو
همراه عشق شو، که مرا دست و هم مرید
هرجا که جرعهنوش خدا بادهای خورد
از کاینات بانگ برآید که: «بر مزید»
دل در حجاب پرده پندار مانده بود
عشقت رسید و پرده پندار ما درید
قاسم به آرزوی تو رفت از جهان برون
واحسرتا که یک گل از این بوستان نچید!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی عشق و هجران است. شاعر از صبح جدیدی سخن میگوید که با نور یار آغاز شده و ایام دوری از محبوب را مرور میکند. او به زیبایی و جذبهی یار اشاره میکند و میگوید هرجا که نور چهرهی یار تابیده، بندگان خاص خدا در آنجا گرد آمدهاند. شاعر از دل خود دعوت میکند که به عشق بپیوندد و از ذکر غم هجران دست بکشد. او همچنین به حالتی از سرخوشی و رهایی از حجابهای فکری اشاره میکند که با عشق به وجود آمده است. در پایان، از قاسم یاد میکند که به آرزوی یار از دنیا رفته و ناراحتی خود را از عدم چیدن حتی یک گل از بستان عشق ابراز میکند.
هوش مصنوعی: صبح از آغاز، نورهایی از سمت مشرق به دل میتابید و از زیبایی چهره محبوب، نوری به ما رسید که ما را روشن کرد.
هوش مصنوعی: زمان دوری از معشوق بسیار طولانی شد، صبحی تازه دمید و روز جدیدی آغاز شد.
هوش مصنوعی: هر کجا که زیبایی و نور چهره محبوب ظاهر شود، آنجا پیرو و عاشقانی هستند که راه و روش بزرگانی چون جنید و بایزید را دنبال میکنند.
هوش مصنوعی: ای دل، بیایید و از داستان جداییها سخن نگو، بلکه همراه عشق باش، زیرا من نیازمند یاری و همدلی هستم.
هوش مصنوعی: هر جا که انسانی به لذت و شادی بپردازد و از خوشیهای زندگی بهرهمند شود، صدایی از تمام جهان به گوش میرسد که میگوید: «به شادی و ادامهی خوشیها!»
هوش مصنوعی: دل در یک حجاب و پرده از تصورات و افکار خودش گرفتار مانده بود، اما عشق تو آمد و آن پرده را پاره کرد.
هوش مصنوعی: قاسم با آرزوی تو از این دنیا رفت و افسوس که حتی یک گل از این باغ نچید!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح آمد و علامت مصقول بر کشید
وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید
گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش
تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید
در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب
[...]
از ابر نوبهار چو باران فروچکید
چندین هزار لاله ز خارا برون دمید
آن حلهای که ابرمر او را همیتنید
باد صبا بیامد و آن حله بردرید
جشن خزان بهخدمت شاه جهان رسید
رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید
از عکس رایت وی و از نور آفتاب
وز جام می سه صبح بهٔک جای بردمید
شرط است اگر کنند به جشنی چنین نشاط
[...]
ای بنده طول عمر تو خواهنده از خدا
از بنده یک حدیثک موجز توان شنید
فصل زررز است، بدینگاه دست گیر
چندانکه نیمدانک بزر، رز توان خرید
صبح آمد و علامت مصقول برکشید
وز آسمان شمامه کافور بردمید
گویی که دست قرطه شعر کبود خویش
تا جایگاه ناف بعمدا فرو درید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.