گنجور

 
قاسم انوار

دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید

برسد چون برسد سابقه حبل ورید

زان زمانی که ترا دیدم و دانستم باز

دل و جانم بهوای تو ز اغیار رمید

دل ما ساکن درگاه تو خواهد بودن

عزتش دار،که بیچاره سعیدست و شهید

کرمی باشد،اگر زنده جاوید کنی

دل عشاق که در عشق فریدند و وحید

عاشقانت همه بر خاک نهادند جبین

چون ز پیشانی تو صبح سعادت بدمید

گر دل ما بهوایت طلبی، هم دل ماست

دل ما کز همه عالم بهوایت ببرید

قاسمی، قصه هجران نتوان گفت به کس

کین چنین قصه بعالم نتوان گفت و شنید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید

این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید

من همانم که به من داشتی از گیتی چشم

چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید

من همانم که مرا روی همی اشک شخود

[...]

منوچهری

ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید

در او باز کن و رو به آن خم نبید

از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید

تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید

تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید

طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت

طرب از من برمایند و خود از من برمید

گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت

[...]

سنایی

داستان پسر هند مگر نشنیدی

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او جگر عم پیمبر بمکید

خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

[...]

خاقانی

ای امیر امرای سخن و شاه سخا

به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید

توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا

حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید

میر میران توئی و ما همه رسمی توایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه