دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید
برسد چون برسد سابقه حبل ورید
زان زمانی که ترا دیدم و دانستم باز
دل و جانم بهوای تو ز اغیار رمید
دل ما ساکن درگاه تو خواهد بودن
عزتش دار،که بیچاره سعیدست و شهید
کرمی باشد،اگر زنده جاوید کنی
دل عشاق که در عشق فریدند و وحید
عاشقانت همه بر خاک نهادند جبین
چون ز پیشانی تو صبح سعادت بدمید
گر دل ما بهوایت طلبی، هم دل ماست
دل ما کز همه عالم بهوایت ببرید
قاسمی، قصه هجران نتوان گفت به کس
کین چنین قصه بعالم نتوان گفت و شنید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و تمایل دل به معشوق سخن میگوید. او از لحظهای میگوید که معشوق را دیده و دل و جانش به دنبال او رفتهاند. دل شاعر آرزو دارد همیشه در کنار معشوق باشد و نگران از حال و اوضاع است. شاعر به کرم معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که زندگی جاودان به عاشقان عطا کند. او به ارزش عشق و فداکاری عاشقان اشاره میکند که همه برای دیدن معشوق خود از جان و دل گذشتهاند. در پایان، شاعر بیان میکند که داستان جدایی و عشق او، چنان عمیق و ویژه است که نمیتوان آن را به کسی گفت یا شنید.
هوش مصنوعی: دل ما خواهان باده شد و شراب به دست آمد. حال میپرسیم که آیا آنچه در گذشته بر ما رفته است، مجدد تکرار خواهد شد یا نه؟
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را ملاقات کردم و متوجه شدم، دل و جانم به خاطر شوق و آرزوی تو از دیگران دور شد.
هوش مصنوعی: دل ما همواره در نزد تو خواهد بود. حرمت و عزت این دل را حفظ کن، زیرا بیچاره، هم سعید است و هم شهید.
هوش مصنوعی: اگر دلهای عاشقان را که به عشق میسوزند و در جستجوی حقیقتند، زنده و جاودانه کنی، همچون کرمی که از خود زندگی میبخشد، کار بزرگی انجام دادهای.
هوش مصنوعی: عاشقان تو همه سر بر خاک گذاشتهاند، چون از پیشانی تو، صبح خوشبختی آغاز شده است.
هوش مصنوعی: اگر دل ما خواهان تو باشد، دل ما به تو تعلق دارد. دل ما از تمام این جهان برای تو جدا شده است.
هوش مصنوعی: قاسمی نمیتواند داستان جدایی را برای هیچکس تعریف کند، زیرا چنین داستانی در دنیا قابل گفتن و شنیدن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.