گنجور

 
قاسم انوار

منم و چشم رمد دیده و نور خورشید

بتور روشن،بهمه حال، مرا چشم امید

روی زیبای تو فرخنده و رخشان دیدم

بی نصیبست ازین عین عیان چشم سفید

سر ما خاک ره درد کشان خواهد بود

واعظ، افسانه مفرما، که نمانی جاوید

قدح باده بدست آر،اگر دست دهد

خوشتر از تخت فریدون و زتاج جمشید

تا بکی در هوس قصر معلا بودن؟

قصر جان را تو بدست آرو مجو قصر مشید

راه را اهل طریقت بمشقت رفتند

تو فراغت بنشسته بمیان گل و بید

گشت هجران تو بر خاطر قاسم ممدود

این چنین قصه ممدود بعالم که شنید؟

 
 
 
فرخی سیستانی

این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید

این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید

من همانم که به من داشتی از گیتی چشم

چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید

من همانم که مرا روی همی اشک شخود

[...]

منوچهری

ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید

در او باز کن و رو به آن خم نبید

از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید

تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید

تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید

طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت

طرب از من برمایند و خود از من برمید

گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت

[...]

سنایی

داستان پسر هند مگر نشنیدی

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او جگر عم پیمبر بمکید

خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

[...]

خاقانی

ای امیر امرای سخن و شاه سخا

به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید

توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا

حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید

میر میران توئی و ما همه رسمی توایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه