منم و چشم رمد دیده و نور خورشید
بتور روشن،بهمه حال، مرا چشم امید
روی زیبای تو فرخنده و رخشان دیدم
بی نصیبست ازین عین عیان چشم سفید
سر ما خاک ره درد کشان خواهد بود
واعظ، افسانه مفرما، که نمانی جاوید
قدح باده بدست آر،اگر دست دهد
خوشتر از تخت فریدون و زتاج جمشید
تا بکی در هوس قصر معلا بودن؟
قصر جان را تو بدست آرو مجو قصر مشید
راه را اهل طریقت بمشقت رفتند
تو فراغت بنشسته بمیان گل و بید
گشت هجران تو بر خاطر قاسم ممدود
این چنین قصه ممدود بعالم که شنید؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احوال و احساسات شاعر نسبت به عشق و زیبایی اشاره دارد. شاعر به نور خورشید و امید در دلش اشاره میکند و از روی زیبای معشوق خود لذت میبرد. او میگوید که از درد و رنج عشق فراری نیست و زندگیاش را به خاطر معشوق به خاک میسپارد. شاعر نسبت به دنیا و زرق و برقهای آن بیتوجه است و به بادهنوشی و خوشی در کنار معشوق اهمیت میدهد. همچنین به سختیهایی که عارفان کشیدهاند اشاره میکند و میگوید که عشق واقعی باید در دل باشد و نه در قصرها و ظاهرهای دنیا. در نهایت، او از یاد معشوق نمیکند و این احساسات را با دیگران نیز در میان میگذارد.
هوش مصنوعی: من هستم و چشمی که از زیبایی ها نرمش می کند و نور خورشید را روشن می کند. در هر شرایطی، برای من امیدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من زیبایی چهره تو را درخشان و خوشبخت میبینم، اما چشم سرم از دیدن آن محروم است.
هوش مصنوعی: سر ما بر خاک راه کسانی خواهد بود که دچار درد و رنج هستند. ای واعظ، افسانهپردازی نکن، چون تو همیشه باقی نخواهی ماند.
هوش مصنوعی: نوشیدن می را بدست بگیر، اگر امکانش هست، که لذت آن از تخت فریدون و جام جمشید بیشتر است.
هوش مصنوعی: چرا هنوز در آرزوی داشتن قصر زیبایی هستی؟ به جای دنبال کردن ظواهر، معنای واقعی زندگی را در درون خود پیدا کن و به سراغ کمال روح خود برو.
هوش مصنوعی: اهل سیر و سلوک در مسیر خود با سختیها و دشواریها روبرو شدهاند، اما تو در راحتی و آرامش نشستهای و از زیباییهای زندگی لذت میبری.
هوش مصنوعی: دلتنگی و فراق تو در ذهن قاسم به اندازهای گسترده و طولانی شده که این داستان نیز به وسعتی جهانی رسیده و برای دیگران نیز روایت میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.