گنجور

 
قاسم انوار

هزار بار نمک ریخت بر جراحت ما

بشیوهای ملاحت، زهی ملاحت ما!

ز دست جور جهان دل خلاص گشت تمام

ز سعیها که غمش کرد در حمایت ما

هزار تیغ جفا از تو بر جگر خوردیم

خلل پذیر نشد ذره ای ارادت ما

بیا، که با تو چو آب حیات شیرینست

هزار تیغ ستم گر شود حوالت ما

اگر سؤال کند: آفت دل و دین کیست؟

بچشم مست تو باشد همه اشارت ما

تویی که شاهد جانی باول و آخر

همین بود نفس آخرین شهادت ما

چو سر حسن تو شد کشف جان قاسم گفت

که: فاش شد به جهان قصه ارادت ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فصیحی هروی

هنوز شعله‌فشانست آه حسرت ما

هنوز غرقه به خونست چشم عشرت ما

به دور حسن تو چندان مریض دارد عشق

که مرگ را نشود فرصت عیادت ما

صائب تبریزی

چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما

حضور قلب نمازست در شریعت ما

ازان ز دامن مقصود کوته افتاده است

که پیش خلق درازست دست حاجت ما

نکرده ایم چو شبنم بساطی از گل پهن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

گذشته است ز گردون لوای رفعت ما

گرفته روی زمین، آفتاب شهرت ما

شکسته رنگی تن، کرده بر جهان روشن

که خاک زر شود از کیمیای صحبت ما

فلک فکنده سپر در مصاف نالهٔ من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه