هزار بار نمک ریخت بر جراحت ما
بشیوهای ملاحت، زهی ملاحت ما!
ز دست جور جهان دل خلاص گشت تمام
ز سعیها که غمش کرد در حمایت ما
هزار تیغ جفا از تو بر جگر خوردیم
خلل پذیر نشد ذره ای ارادت ما
بیا، که با تو چو آب حیات شیرینست
هزار تیغ ستم گر شود حوالت ما
اگر سؤال کند: آفت دل و دین کیست؟
بچشم مست تو باشد همه اشارت ما
تویی که شاهد جانی باول و آخر
همین بود نفس آخرین شهادت ما
چو سر حسن تو شد کشف جان قاسم گفت
که: فاش شد به جهان قصه ارادت ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و ارادت عمیق شاعر به معشوق میپردازد. شاعر از دردها و رنجهایی که به خاطر عشق به معشوق تحمل کرده، صحبت میکند و از وفاداری و استقامت خود در برابر سختیها میگوید. او به زیبایی و جذبه معشوق اشاره کرده و میگوید که بودن در کنار او مثل آب حیات شیرین است. در نهایت، او از این که همواره عشق و ارادتش به معشوق را علنی کرده، سخن میگوید و به عمق ارتباط عاطفیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هزار بار آزار و درد را بر زخم ما ریختند، اما با زیبایی و دلربایی خود، ما را خوشحال کردند!
هوش مصنوعی: از دست ظلم و ستم این دنیا، دل ما از تمام تلاشهایی که برای راحتی دیگران کردیم، رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: ما در برابر بدیهای تو هزاران ضربه را تحمل کردیم، اما ذرهای از محبتمان به تو کاسته نشده است.
هوش مصنوعی: بیا تا با هم زندگی شیرینی را تجربه کنیم، حتی اگر در برابر ما ظلم و ستم بیپایان باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو بپرسد که آفت جان و ایمان چیست، جواب ما تنها نگاه مست و سرخوش توست که تمام اشارات را شامل میشود.
هوش مصنوعی: تو هستی که شاهد جانباختهها هستی و در پایان این ماجرا، آخرین نفس و آخرین گواهی ما نیز همین است.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو نمایان شد، قاسم گفت که: داستان عشق ما به همه عالم آشکار شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوز شعلهفشانست آه حسرت ما
هنوز غرقه به خونست چشم عشرت ما
به دور حسن تو چندان مریض دارد عشق
که مرگ را نشود فرصت عیادت ما
چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
حضور قلب نمازست در شریعت ما
ازان ز دامن مقصود کوته افتاده است
که پیش خلق درازست دست حاجت ما
نکرده ایم چو شبنم بساطی از گل پهن
[...]
گذشته است ز گردون لوای رفعت ما
گرفته روی زمین، آفتاب شهرت ما
شکسته رنگی تن، کرده بر جهان روشن
که خاک زر شود از کیمیای صحبت ما
فلک فکنده سپر در مصاف نالهٔ من
[...]
ز منع می مده ای شیخ خرقه زحمت ما
که سرنوشت چنین شد ز بدو فطرت ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.