تویی،که مرهم ریشی و غایت مقصود
جناب حضرت محبوب عاقبت محمود
مرا که طاقت هجران نمانده است،ای دوست
بیا که عمر عزیزست،میشود نابود
یقین که هیچ ندانست قدر عمر عزیز
کسی که در ره عشقت نکرد ترک وجود
مرا که خیل خیال تو یار غار آمد
بروز هیچ نیاسود و شب دمی نغنود
بیا بمجلس رندان عشق و خوش بشنو
هزار ناله بربط، هزار نغمه عود
شبی خیال رقیبم بخاطر آمد و عقل
خطاب کرد بجان :«بئس وارد المورود»
بیار، ساقی جان، باده مصفا را
بده بقاسم مسکین،برغم شیخ جحود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او به محبوب خود میگوید که بیتابی و درد هجران او را آزار میدهد و خواستار دیدار اوست. شاعر به یاد عشق و خاطرات شیرینش میافتد و از پیوندی عمیق که با محبوبش دارد سخن میگوید. او همچنین به اندوه غیبت محبوب اشاره میکند و از لذتهای مجلس عیش و نوش یاد میکند. در انتها، از ساقی میخواهد تا به او بادهای بدهد تا مرهمی بر دل شکستهاش باشد.
هوش مصنوعی: تو هستی داروی دردها و بالاترین هدف و آرزوی محبوب واقعی و نیکو.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، من دیگر نمیتوانم فاصله و جدایی را تحمل کنم. بیایید که عمر گرانبهاست و اگر این شرایط ادامه یابد، همه چیز از بین خواهد رفت.
هوش مصنوعی: بدون شک، کسی که در راه عشق تو از وجود خود دست نکشید، ارزش عمر گرانبهایش را نمیداند.
هوش مصنوعی: من که همیشه در خیال تو هستم، در هیچ روزی آرامش نداشتم و در شب هم یک لحظه خواب راحت نداشتم.
هوش مصنوعی: به جلسه افرادی که عاشق هستند بیا و هزاران نغمه و آواهایی که از سازها به گوش میرسد را با خوشی بشنو.
هوش مصنوعی: روزی در خواب به یاد رقیب خود افتادم و عقل به من گفت: «چه بد است که به این فکر بیفتی.»
هوش مصنوعی: ای ساقی عزیز، بادهی پاک و زلال را بیاور و به قاسم مسکین بده، حتی اگر شیخ بیایمان بر خلاف این باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.