گنجور

 
قاسم انوار

چون ماه نو از مشرق انوار برآمد

فریاد ز اسلام وز کفار برآمد

حسنت سخنی گفت بگلذار و ریاحین

ریحان بخجالت شد و گل زار بر آمد

عشق تو چو افتاد بسر حلقه مستان

از حلقه مستان همه انوار برآمد

شوقت گذری کرد بکاشانه رندان

«صدق » ز دل مست و ز هشیار برآمد

شادند جهانی و چه گویم که چه شادند؟

زین مشغله کز که گل فخار بر آمد

زین پیش دو عالم همه ز اغیار تهی بود

چون کرد ظهور این همه اظهار برآمد

گفتند که:قاسم طلب وصل تو دارد

در حال و زمان لمعه دیدار برآمد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سنایی

روزی بت من مست به بازار برآمد

گرد از دل عشاق به‌یک‌بار بر آمد

صد دلشده را از غم او روز فروشد

صد شیفته را از غم او کار برآمد

رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر

[...]

عطار

عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد

فریاد ز کفار به یک بار برآمد

در صومعه‌ها نیم شبان ذکر تو می‌رفت

وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد

گفتم که کنم توبه در عشق ببندم

[...]

عراقی

ناگه بت من مست به بازار برآمد

شور از سر بازار به یکبار برآمد

بس دل که به کوی غم او شاد فروشد

بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد

در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

امسال در این خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی

آنست که امسال عرب وار برآمد

آن یار همانست اگر جامه دگر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد

غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان

زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد

آب از گل رخساره او عکس پذیرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه