چون ماه نو از مشرق انوار برآمد
فریاد ز اسلام وز کفار برآمد
حسنت سخنی گفت بگلذار و ریاحین
ریحان بخجالت شد و گل زار بر آمد
عشق تو چو افتاد بسر حلقه مستان
از حلقه مستان همه انوار برآمد
شوقت گذری کرد بکاشانه رندان
«صدق » ز دل مست و ز هشیار برآمد
شادند جهانی و چه گویم که چه شادند؟
زین مشغله کز که گل فخار بر آمد
زین پیش دو عالم همه ز اغیار تهی بود
چون کرد ظهور این همه اظهار برآمد
گفتند که:قاسم طلب وصل تو دارد
در حال و زمان لمعه دیدار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ظهور و تاثیرات نورانی و محبت میپردازد. شاعر از آمدن ماه نو سخن میگوید و با بیان فریادهایی از اسلام و کفر، به تضادهای موجود اشاره میکند. عشق و زیبایی نیز در اشعار نمود پیدا کرده و نشان میدهد که چگونه عشق به معشوق، جهان را روشن میکند. شاعر به شادی و نشاطی که از ظهور عشق و زیبایی به وجود آمده اشاره میکند و بیان میدارد که قبل از این، دو عالم خالی از عشق و محبت بودهاند. در نهایت، به درخواست وصال و دیدار از طرف قاسم اشاره میشود که به نوعی نماد انتظار و شوق است.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نو از سمت مشرق ظاهر شد، نوری تازه و پرامید درخشان شد و صدای حق و حقیقت و همچنین صدای کافران و مخالفان به گوش رسید.
هوش مصنوعی: زیباییات به قدری است که وقتی در میان گلها و گیاهان صحبت میکنی، حتی گلها از شرم به زمین مینگرند و از حضور تو خود را کنار میکشند.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو بر سرم حاکم شد، از جمع مستان همه نورها و روشناییها نمایان شد.
هوش مصنوعی: شوق تو به منزلگاه رندان یک لحظه گذر کرد و صدق از دل مست و هشیار برآمد.
هوش مصنوعی: دنیا پر از شادی است و من نمیدانم چطور باید از شادی آنها بگویم. از این مشغلهای که باعث شده گلها از خاک بیرون بیایند، نمیتوانم صحبت کنم.
هوش مصنوعی: از زمانهای دور، این دو جهان از بیگانگان خالی بود، اما با ظهور این همه نشانهها و نمایان شدن حقایق، همه چیز تغییر کرد.
هوش مصنوعی: گفتند که قاسم خواهان دیدار تو است و در زمان و حال، لحظهای برای ملاقات فرا رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق بهیکبار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فروشد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.