گنجور

 
قاسم انوار

دلدار من از خانه ببازار برآمد

ناگه بسر کوچه خمار برآمد

گلبانگ «تعالی » بشنیدند روانها

صد نعره ز تسبیح و ز زنار برآمد

دعوی بچه تیره فرو رفت بخواری

معنی ز ته که گل فخار برآمد

عالم همه روشن شد از آن نور بیکبار

گفتند که: آن دلبر عیار برآمد

گفتیم: چو خورشید جمال تو عیانست

«صدق » ز دل مؤمن وکفار برآمد

گفتم که: تویی، غیر تو کس نیست بعالم

این نعره هم از طبله عطار برآمد

خورشید رسیدست ز ایمن بدل من

تا از دل قاسم دم اقرار برآمد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سنایی

روزی بت من مست به بازار برآمد

گرد از دل عشاق به‌یک‌بار بر آمد

صد دلشده را از غم او روز فروشد

صد شیفته را از غم او کار برآمد

رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر

[...]

عطار

عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد

فریاد ز کفار به یک بار برآمد

در صومعه‌ها نیم شبان ذکر تو می‌رفت

وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد

گفتم که کنم توبه در عشق ببندم

[...]

عراقی

ناگه بت من مست به بازار برآمد

شور از سر بازار به یکبار برآمد

بس دل که به کوی غم او شاد فروشد

بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد

در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

امسال در این خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی

آنست که امسال عرب وار برآمد

آن یار همانست اگر جامه دگر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد

غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان

زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد

آب از گل رخساره او عکس پذیرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه