دلدار من از خانه ببازار برآمد
ناگه بسر کوچه خمار برآمد
گلبانگ «تعالی » بشنیدند روانها
صد نعره ز تسبیح و ز زنار برآمد
دعوی بچه تیره فرو رفت بخواری
معنی ز ته که گل فخار برآمد
عالم همه روشن شد از آن نور بیکبار
گفتند که: آن دلبر عیار برآمد
گفتیم: چو خورشید جمال تو عیانست
«صدق » ز دل مؤمن وکفار برآمد
گفتم که: تویی، غیر تو کس نیست بعالم
این نعره هم از طبله عطار برآمد
خورشید رسیدست ز ایمن بدل من
تا از دل قاسم دم اقرار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ظهور دلدار و زیباییهای او میپردازد. شاعر از لحظهای صحبت میکند که دلدار از خانه بیرون میآید و باعث روشنی و شور و شوق در دلها میشود. در این لحظه، حقیقت و معانی عمیق درک میشوند و تمامی عالم روشن میشود. شاعر بیان میکند که دلبر (محبوب) همچون خورشید است و جز او کس دیگری در عالم وجود ندارد. نهایتاً، شاعر به بیان احساسات خود میپردازد و میگوید که محبوبش در دل او نشسته و نور حیاتش را به او بخشیده است.
هوش مصنوعی: عشقم ناگهان از خانه خارج شد و در کوچه به زیبایی و سرخوشی نمایان شد.
هوش مصنوعی: روانها صدای بلندی را شنیدند که به شکل نغمهای زیبا و پرشور از تسبیح و نذر به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: فرزند یک خانواده کمنفوذ و ضعیف، با وجود ذلت و خاری، به زودی به مقام و مرتبهای خواهد رسید که مانند گل، در میان خارها شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: تمام دنیا به یکباره از نور او روشن شد و گفتند که آن معشوق زیبا و فریبنده ظهور کرده است.
هوش مصنوعی: ما گفتیم: وقتی زیبایی تو مانند خورشید روشن و نمایان است، حقیقت از دل مؤمنان و کافران آشکار میشود.
هوش مصنوعی: گفتم که تو تنها کسی هستی که در این جهان وجود داری و هیچ کس دیگر نیست. این صدا هم از دل عطار به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: خورشید به من نزدیک شده است و از دل قاسم صدای اقرار به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق بهیکبار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فروشد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.