گنجور

 
قاسم انوار

باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد

عکس جمال ساقی در جام ما درآمد

دیدیم آنچه دیدیم در ضمن جام باده

از دولت وصالش هجران ما سر آمد

عقل اجتهاد جوید،نقل استنادجوید

این عشق لاابالی از هر برتر آمد

محبوب جان ودلها،نزدیک ماست،اما

هستی ما درین ره سد سکندر آمد

دانی که بشر حافی از چیست پاک و صافی؟

اول قدم درین ره فرد و قلندر آمد

می دان که روز آخرازدوست کیست شاکر؟

آن جان که روزاول از ما و من برآمد

بر در نشسته بودم،در انتظار رویش

فیض جمال جانان از بام و در درآمد

با نفس گفت: لالا،باروح گفت: بالا

این مؤمن موحد،آن کفر و کافر آمد

سر باختم بسودا، بهر رفیق اعلی

این بود قاسمی را سودی که بر سر آمد