چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد
جمال دوست ز ذرات کون پیدا شد
همیشه خم شراب ازل مصفا بود
ولی بجان و دل ما رسید،اصفا شد
در خزانه رحمت بقفل حکمت بود
زمان دولت ما رسید،دروا شد
بجز در آینه جان ما نکرد ظهور
جمال عشق، که هم اسم و هم مسما شد
جهان ز پرتو روی حبیب روشن گشت
بجان دوست،که آن روشنی هم از ما شد
حدیث دوست ببازار کاینات رسید
قیامتی که نهان بود، آشکارا شد
هزار جان مقدس فدای شاه عرب
که عیش قاسمی از عشق او مهنا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ظهور جمال دوست و تأثیر آن بر جهان و دل انسانها میپردازد. در آغاز، اشاره میشود که در صباح ازل، زیبایی دوست آشکار شده و شراب ازل همیشه خوشبو بوده، اما اکنون به جان و دل ما رسیده است. خزانه رحمت که در قفل حکمت بود، اکنون باز شده و عشق در آینه جان ما منعکس شده است. این زیبایی و روشنایی ناشی از دوست، جهان را روشن کرده و عشق به او به وضوح در کاینات جاری شده است. در انتها، شاعر جانهای مقدس را فدای عشق میکند و اشاره به عیش قاسمی دارد که از عشق به معشوق به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر صبحگاه ازل نمایان شد، زیبایی دوست در ذرات هستی آشکار گردید.
هوش مصنوعی: شراب ازل همیشه خالص و پاک بود، اما هنگامی که به جان و دل ما رسید، دلیلی بر پاکی و خلوص بیشتری پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در گنجینه رحمت، قفل حکمت وجود داشت و حالا که زمان حکومت ما فرارسیده، در این قفل باز شده است.
هوش مصنوعی: فقط در آینه دل ما، جلوه زیبایی عشق نمایان نشد، زیرا هم نام و هم منظور یکی شدند.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیبایی و وجود محبوب روشن و پرنور شده است. در حقیقت، این روشنایی به خاطر عشق و دوستی ما به اوست که ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: داستان و سخن دوست در جهان به گوش همه رسید و آن روز بزرگ و مهمی فرارسید که چیزی که مخفی بود، حالا برملا شد و همهچیز روشن شد.
هوش مصنوعی: هزار جان پاک و گرانبها فدای پادشاه عرب میشود، زیرا لذت و خوشی قاسمی به خاطر عشق او خوشبو و زیبا شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نکته بود که ناگه ز غیب پیدا شد
هر آنکه واقف این نکته گشت شیدا شد
چه مجلس است و چه بزمی که از می وحدت
محیط قطره شد اینجا و قطره دریا شد
محیط بر همه اشیا از آن جهت شده ایم
[...]
بنور پاک تو چشم دلم چو بینا شد
ز آفتاب رخت هر دو کون پیدا شد
بهر چه کرد نظر دوست غیر خویش ندید
بحسن خویش از این روی یار شیدا شد
در آن مقام که معلوم علم و عالم اوست
[...]
بهار آمد و جانی بجسم مینا شد
پیاله! چشم تو روشن که باده پیدا شد
عرق فشانیت از تاب می شکیب نهشت
چه قطره بود که سیلاب طاقت ما شد
هنوز رنج تب لرز آفتاب بجاست
[...]
ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد
ازین کلید دو صد در به روی من وا شد
شکست از می روشن خمار من ساقی
عجب بلای سیاهی مرا ز سر وا شد!
فغان من ز دل سخت یار گشت بلند
[...]
چه نکته بود که ناگه ز غیب پیداشد
که هر که واقف آن نکته گشت شیدا شد
چه مجلس است و چه بزم اینکه ازمی توحید
محیط قطره شد آنجا و قطره دریا شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.