نقاره سحری قصه ای نهان دارد
ولی بخود نه حکایت،نه داستان دارد
ولی چو چوبک عشقش رسید یعنی «قل »
بغلغل آید و صد شور و صد فغان دارد
بهر اصول که گیرد نقاره از مضراب
اصول را بهمان وصف بر زبان دارد
سخن ز مردم جاهل نگاه دار ولیک
بگو بگوش محقق،که جای آن دارد
بغیر عشق،که سرمایه سعادت تست
بهرچه فخر کنی،فخر رازیان دارد
بکوی عشق و مودت هزار جان بجویست
میا به کوچه ما،هرکه فکر جان دارد
دلم رسید بعشقت بدولت جاوید
ز عشق تا به ابد شکر جاودان دارد
یقین که عین حیاتست و نور اعیانست
که چشم باطن او سرمه عیان دارد
بقاسمی نظری کن ز روی لطف و کرم
که در هوای تو رویی بر آستان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عمیق عشق و معانی پنهان آن میپردازد. نقاره سحری بهعنوان نمادی از عشق معرفی میشود که با هر صدای خود شور و شوقی را برمیانگیزد. عشق به عنوان اصلیترین و ارزشمندترین دارایی انسان معرفی شده و شور و شوق برای جستجوی آن توصیه میشود. شاعر همچنین اشاره میکند که عشق به انسان زندگی و روشنایی میبخشد و در پایان از مخاطب میخواهد تا با نگاهی لطفآمیز و محبتآمیز به او بنگرد، زیرا او در آرزوی عشق و محبت اوست.
هوش مصنوعی: نقاره صبحگاهی داستانی پنهان دارد، اما خود هیچ حکایت یا ماجرایی را نقل نمیکند.
هوش مصنوعی: اما وقتی که چوبک عشقش رسید، یعنی صدایی شبیه به نغمهای زیبا به گوش میرسد و قلب پر از هیجان و احساسات میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به یادگیری اصول موسیقی بپردازد، به همان روال و زیبایی، نوا را بر زبان میآورد.
هوش مصنوعی: حرفهای بیمعنی و ناپخته را نزد مردم نزن، اما اگر با کسی اهل علم و دانش صحبت میکنی، میتوانی آن را با او در میان بگذاری چون او میتواند ارزش آن را بفهمد.
هوش مصنوعی: جز عشق، که تنها دارایی واقعی و منبع خوشبختی توست، به چه چیزی میخواهی ببالید؟ زیرا فخر و افتخار تنها ارزشش به عشق است.
هوش مصنوعی: به کوی عشق و محبت برو و به دنبال هزاران جان بگرد. کسی که به فکر جان خود است، نباید به کوچه ما بیاید.
هوش مصنوعی: دل من به عشق تو رسید و از محبت تو تا ابد شکرگزار خواهم بود.
هوش مصنوعی: یقین به معنای واقعی زندگی است و روشنایی موجودات است. چشم باطن انسان میتواند حقیقت را بیابد و ببیند.
هوش مصنوعی: به من نگاهی بیانداز و با محبت و بخشش برخورد کن، که در عشق تو، چهرهام در راهت قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فراقِ یارِ سفر کرده رویِ آن دارد
که قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان دارد
دلِ سبک سرم از جان ملال خواهد کرد
مگر که بختِ سبک سارِ سرگران دارد
غلامِ هم نفسی ام که یک نفس با من
[...]
کسی که یار وفادار و مهربان دارد
سعادت ابد و عمر جاودان دارد
مگر که گرد لب لعل آن صنم گشته ست
که باد صبحدم امروز بوی جان دارد
حدیث او همه روز و هلاک او همه شب
[...]
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد
کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند
کدام سرو چنین قد دلستان دارد؟
گرت به جان بخرم بوسهای، زیان نکنم
[...]
امیر و خواجه منعم کسی تواند بود
که پای همت بر فرق فرقدان دارد
ز راه لطف و کرم بر سر وضیع و شریف
دو دست خویش همه ساله زرفشان دارد
نه آنکه از زر و یاقوت او کله سازد
[...]
کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد
جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد
ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن
کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد
زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.