گنجور

 
قاسم انوار

بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد

جاودان باد و سرش سبز و لبش خندان باد

غرض از پیرمغان مرشد را هست،ای دل

تا ابد دیر مغان سجده گه مستان باد

ساقیا،باده بیاور،که شراب تو مدام

همچو الطاف توبی غایت و بی پایان باد

هر دلی را که بعشاق نیازی باشد

تا ابد راهبرش مشعله عرفان باد

این همه مستی جان از اثر صحبت اوست

جان اوقدس ودلش جنت جاویدان باد

سر بپیچد ز عشاق،که بی سامانند

دایما واعظ ما بی سر و بی سامان باد

قاسم از دولت دیدار تو جانی نو یافت

جان من، جان و دلم جان ترا قربان باد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد

هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد

غم پرستی که تو را بیند و شادی نکند

همه سرزیر و سیه کاسه و سرگردان باد

چونک سرزیر شود توبه کند بازآید

[...]

سلمان ساوجی

حرم خاک تو غرق عرق غفران باد

خاک پای تو قرین بر گل و ریحان باد

جوهر ذات تو اندر صدف آدم بود

سرو بالای تو زیب چمن رضوان باد

متواتر قطرات مطر از رحمت فضل

[...]

وحشی بافقی

تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد

ملکت سرمدیش نامزد فرمان باد

آن عصایی که شکست سر قیصر با اوست

پیش قصرت به سر دست کمین دربان باد

دشمنت راکه برو حبس مبست حیات

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه