رخسار تو چون آینه صورت و معنیست
در پرتو دیدار تو انوار تجلیست
از خاک کف پای تو هر بو که شنیدیم
لطفیست که در خاصیت باد صبا نیست
از بوی تو شد جان و دلم زنده جاوید
با نکهت طیب تو چه جای دم عیسیست
چون صورت و معنی تو در حد کمالست
جان و دل ما عاشق آن صورت و معنیست
در جمله احوال پرستیدن صورت
از نشائه ما نیست ولی نشائه ما نیست
یک جذبه ز حق آمد و دل برد بغارت
مجنون چه کند؟ کین کشش از جانب لیلیست
قاسم دل و دین داد بامید وصالت
در مذهب عشاق همین توبه و تقویست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جاذبه معشوق خود میپردازد و میگوید که چهره و معنی او در کمالند و عشق او در جان و دل شاعر اثر عمیقی دارد. او بر این باور است که عشق به معشوق تنها به صورت خلاصه نمیشود و فراتر از ظواهر است. همچنین، شاعر به تأثیرات معنوی و روحانی عشق اشاره میکند و میگوید که این عشق، دل او را تسخیر کرده و او به امید وصال به معشوق، جان و دل خود را فدای عشق کرده است. در نهایت، او از توبه و تقوی در مذهب عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: صورت تو مانند آینهای است که هم زیبایی و هم معنا را نشان میدهد و در نتیجه دیدار تو، نورهایی از ظهور و تجلی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: هر عطری که از خاک پای تو به مشام ما میرسد، نشانهای از محبت و لطفی است که در خاصیت باد صبا یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: با عطر تو، جان و دلم به حیات جاویدان رسید و با خوشبوئی تو، دیگر چه نیازی به دم عیسی است؟
هوش مصنوعی: زیبایی و معناي تو به نهایت کمال رسیده است و جان و دل ما شیفته آن زیبایی و معنا هستند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در کل، پرستیدن و عبادت فقط به خاطر ظاهر و شکل نیست و حقیقت مهمتر از این ظواهر است. بلکه نشاندهنده این است که چیزی فراتر از آنچه که به چشم میآید وجود دارد و نیاز به درک عمیقتری دارد.
هوش مصنوعی: یک نیروی خاص از جانب خداوند آمده و دلها را میرباید. مجنون چه کار میتواند بکند؟ زیرا این جذبه از سمت لیلی است.
هوش مصنوعی: قاسم همه احساسات و اعتقاداتش را به امید رسیدن به معشوق فدای عشق کرده است. در مذهب عاشقان، تنها راه ندامت و رعایت اخلاق توصیه شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تابنده تر از زهره و از مشتری آن چیست
چیزی که در این عالم بی او نتوان زیست
کان طرب و خرمی و خوبی و خوشیست
شاید که ازو بربخوری بلبله بیست
چشم ز خیال تو پر از نور تجلیست
چشمی که چنین است به دیدار تو اولیست
صورنگر از آن صورت و معنی چو خبر داشت
انگیختن صورت چینش به چه معنیست
بر طرف چمن سور به صد شرم بر آید
[...]
در جمله ذرات جهان لمعه حسنیست
من با تو بگویم، که ترا پرتو حس نیست
رو دیده بدست آر، که تا باز ببینی
در جمله ذرات جهان نور تجلیست
از فرط حجابست، که آن مشرک نادان
[...]
افسوس که صورت تُتق چهرهٔ معنی ست
ورنه همه آفاق پر از نور تجلّی ست
هر لحظه در این کوی به دیگر صفتی یار
در جلوهٔ حسن است ولی چشم تو اعمی ست
گر نیست به هر مو کششی از طرف دوست
[...]
مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست
او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست
رضوان به هوای قد رعنای تو ای سرو
جاوید وطن ساخته در سایه طوبی ست
منما به کس آن روی و در آیینه نظر کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.