گنجور

 
قاسم انوار

رخسار تو چون آینه صورت و معنیست

در پرتو دیدار تو انوار تجلیست

از خاک کف پای تو هر بو که شنیدیم

لطفیست که در خاصیت باد صبا نیست

از بوی تو شد جان و دلم زنده جاوید

با نکهت طیب تو چه جای دم عیسیست

چون صورت و معنی تو در حد کمالست

جان و دل ما عاشق آن صورت و معنیست

در جمله احوال پرستیدن صورت

از نشائه ما نیست ولی نشائه ما نیست

یک جذبه ز حق آمد و دل برد بغارت

مجنون چه کند؟ کین کشش از جانب لیلیست

قاسم دل و دین داد بامید وصالت

در مذهب عشاق همین توبه و تقویست