عاشق بمرگ مایل و عاقل بهانه جوست
غازی قتیل دشمن و عاشق قتیل دوست
هرکس بقدر همت خود راه می برد
این یک بمغز می کشد، آن دیگری بپوست
واعظ، برو، ز مستی عشاق دم مزن
مستی ما ز باده بی جام و بی سبوست
راهی ز خلق با حق و راهی ز حق بخلق
یک راه دیگرست که از دوست هم بدوست
امیدوار باش، که او کان رحمتست
عزت نگاه دار، که آن شاه تند خوست
حجت نگر، که از همه اسرار واقفست
حیلت مجو، که با همه ذرات روبروست
قاسم، جناب وصل نیابد بهیچ حال
هر دل که او مقید آزست و آرزوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و عواقب آن بحث میکند. شاعر میگوید که عاشقها اگرچه به مرگ تمایل دارند، اما عاقلها به دنبال بهانهاند. هر کس با توجه به همت و ارادهاش مسیر خود را طی میکند. عشق واقعی به گونهای است که ممکن است از حالت مستی و لذت خارج شود، چون عاشقها بینیاز از ظواهر و أدوات خاص هستند. همچنین اشاره میشود که انسانها میتوانند از طریق ارتباط با خلق و حق به شناخت عمیقتری دست یابند. در نهایت، شاعر به قضا و قدر و محدودیت انسانی اشاره میکند و میگوید که برای رسیدن به وصل و عشق واقعی باید از آرزوها و وابستگیها آزاد بود.
هوش مصنوعی: عاشق به مرگ تمایل دارد و فرد عاقل به دنبال دلایل و توجیهات است. رزمندهای که دشمن را میکشد، و عاشق نیز به خاطر معشوق خود جان میسپارد.
هوش مصنوعی: هر فرد با توجه به تلاش و هدفگذاریاش پیشرفت میکند. برخی در عمق و دانش پیش میروند، در حالی که دیگران تنها به ظواهر امور بسنده میکنند.
هوش مصنوعی: ای واعظ، دیگر درباره حالت مستی عاشقان صحبت نکن، زیرا مستی ما از شراب و جام نیست، بلکه از عشق و دلباختگی است.
هوش مصنوعی: راهی وجود دارد که انسانها از طریق آن به خداوند میرسند و راهی نیز هست که خداوند با انسانها ارتباط برقرار میکند. اما یک راه دیگر نیز هست که از دوستی به دوستی منتقل میشود و این مسیر خاصی است که در آن ارتباط عمیقتری برقرار میشود.
هوش مصنوعی: امید داشته باش، زیرا او منبع رحمت است. عزت خود را حفظ کن، چرا که او شاهی است با خلقی تند و شرمنده کننده.
هوش مصنوعی: به حقیقت بنگر، زیرا او از تمامی رازها آگاه است. سعی نکن حیلهای به کار ببندی، چرا که او با تمامی ذرات آشناست.
هوش مصنوعی: قاسم، هرگز به هیچ شرایطی به وصال نمیرسد، زیرا هر دلی که به قید آز و آرزو گرفتار باشد، نمیتواند به وصل واقعی دست یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نیستی درون دلم آتش فراق
کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست
چندان بگریمی، که مرا آب چشم من
برداردی روان و ببردی به کوی دوست
ای تو کیای ما و جهانی تو را رهی
خار دو چشم دشمنی و ورد دست دوست
شد سهل و حق خدمت من سهل برگرفت
در خون سرشته به که چنانش سرشت و خوست
سختی مکن تو نیز چنان سست رای از آنک
[...]
مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت
دارم طمع که علت با من ز دست کوست
تصحیف قافیه که به مصراع آخرست
گر ضم کنی بر آنچه مسماست همنکوست
آن دو لطیف را سیمی هست هم لطیف
[...]
خاقانی آن کسان که طریق تو میروند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست
بس طفل کارزوی ترازوی زر کند
نارنج از آن خورَد که ترازو کند زِ پوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار
[...]
ز آنها که خبث باطن ایشانت ظاهرست
ابن یمین مرنج که بدشان سرشت و خوست
گر طعنه ئی زنند بر اشعار عذب تو
اینفرقه عوام که بعضی نه خاص اوست
درهم مشو که بیهنر از غایت حسد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.