گنجور

 
قاسم انوار

فروغ نور رخت آفتاب تابانست

ولی چه سود؟ که از چشم خلق پنهانست

دقیقه ایست درین عشق مست عالم سوز

در آن دقیقه نظر کن، که جای امعانست

اگرچه آتش نمرود آتشیست عظیم

بپیش چشم خلیل خدا گلستانست

دلی که دم زند از باد پای منصوری

ز پای دار نترسد، که مست عرفانست

کسی که روز سیاست ز سر ندارد باک

حلال باد شرابش، که مرد میدانست

مگر ز جام تو یک جرعه بر حریفان ریخت

که شام تا بسحر نعرهای مستانست

چراغ روی تو در حجرهای دیده من

حدیث روشنی شمع در شبستانست

ز غیر دوست حکایت نمی توان گفتن

چو ذکر دوست درآمد، چه جای افسانست؟

کمال عشق و هوایی که جان قاسم داشت

از آن صفت که شنیدی هزار چندانست

 
 
 
انوری

کمال دین محمد محمد آنکه برای

جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست

نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک

به حل و عقد ممالک منوب دورانست

سپهر برشده تا رای روشنش دیدست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
کمال‌الدین اسماعیل

دلم در آرزوی عشق روی جانانست

بعشق می نرسم این همه بلا زانست

همه ازین سوی عشقست هر چه رنج و بلاست

چو جان بعشق گروکشت کار اسانست

چو اهل عشق نباشی و لاف عشق زنی

[...]

حکیم نزاری

به قامت تو که تشویش سرو بستان است

به طلعت تو که تشویر ماه تابان است

به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است

به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است

به سینه ی تو که از رشک اش آب گردد سیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
خواجوی کرمانی

اگرچه بلبل طبعم هزار دستانست

حدیث من گل صد برگ گلشن جانست

ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق

دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست

چو تاب زلف عروسان حجله خانه ی طبع

[...]

جهان ملک خاتون

بنای خاطر ما از غم تو ویرانست

ز سوز عشق رخت آتشیم در جانست

اگر ز من طلبد جان از او دریغم نیست

هزار جان عزیزم فدای جانانست

به عید روی تو گفتم به دل چه چاره کنم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه