گنجور

 
قاسم انوار

امروز بهرحال به از دی و پریرست

عالم همه پر عنبر سارا و عبیرست

آفاق عبیر بیز شد، آخر چه ظهورست؟

یا نور تجلی که ز سلطان نصیرست

ار جمله ذرات جهان مخفی و پیداست

ار جمله صفت شاهد بی مثل و نظیرست

زنهار! دل از غیر نگه دار، که آن یار

در هر نفسی واقف اسرار ضمیرست

جان و دل آفاق بیک جلوه ببردی

خوش حالت صیدی که بدام تو اسیرست

ای طالب دیدار، برو دیده بدست آر

چون واقف اسرار شوی خیر کثیرست

قاسم، چو خطا رفت، بیا سجده سهو آر

کان لطف و کرم توبه ده و عذر پذیرست

 
 
 
امیر معزی

فرخ ملک مشرق مهمان وزیرست

والا عضد دولت نزدیک مجیرست

ماه است وزیر و ملک مشرق خورشید

خورشید فروزنده بر ماه منیرست

ابرست وزیر و عضدالدوله دریاست

[...]

انوری

ای ملک بهین رکن ترا کلک وزیرست

کلکی که فلک قدرت و سیاره مسیرست

کلکیست که در نظم جهان خاصه ممالک

تا عدل و ستم هست بشیرست و نذیرست

کلکی که بخواند به صریر آنچه نویسد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه