تا دل سخن پذیر و سخن دلپذیر شد
جانرا ز وصل همنفسی ناگزیر شد
در جواب او
زآندم که در خریطه اطلس عبیر شد
خوشبوی گشت رخت و ببردلپذیر شد
گرمای گرم اگر نبود نیز داربه
تن را از وصل پیرهنی ناگریز شد
انکس که بر نهالی و کت خفت یکدمی
نگذشت هفته که ز اهل سریر شد
وان تن که او نیافت درین سرنخ نسیج
رختش بخلدسندس خضر حریر شد
از عشق وصل خرمی و چکمه و نمد
جبه جوان بر آمد و در پنبه پیر شد
دستار کوچک ار چه بزرگی بسر نهاد
هر کس که آن بدید بچشمش حقیر شد
از خرقه و عصا و کلاهی گزیر نیست
گیرم بترک شخص چو شیخ کبیر شد
قاری زیمن اطلس و کمخا جهان گرفت
آری گل از روایح گل چون عبیر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.