گنجور

 
نظام قاری

دیدم بخواب خوش که بدستم پیاله بود

تعبیر رفت کار بدولت حواله بود

در جواب او

والا بباغ رخت بدیدیم و لاله بود

بر جیب دکمهای درش همچو ژاله بود

آن جرم آل و لالی و گلگون بشاهدی

صد بار به زرنک گل و روی لاله بود

در بزم رخت می همه از رنک قرمزی

و زکله کلاه مغرق پیاله بود

دیدم بپرده شاهد والا که تافته

بر رویش از شرابه مشکین کلاله بود

اطلس عروس میشد و داماد کشته صوف

زابیاری و حریر خطیشان قباله بود

زیر کلاه بود خوش آنیده کله پوش

مانند ماه بدرو زهش همچو هاله بود

تشریفی رسید پس از شش مهم زغیب

و آن خود بقد جامه طفلی سه ساله بود

قاری بخواب دید سقرلاط یکشبی

تعبیر رفت چکمه و ماشا حواله بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode