گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظام قاری

سنبلش را تا صبا بر گل مشوش می‌کند

هر خم مویش مرا نعلی بر آتش می‌کند

در جواب او

قالبک‌زن چون رخِ والا منقش می‌کند

بهر شلوارِ زرافشان خاطرم خوش می‌کند

کرده در کار علم رفاف کاره مزی

ریشه نعلک زده نعا در آتش می‌کند

تنگ‌چشمی چون زره آن کس که عادت کرده است

گر تبرش می‌زنی مشنو که ترکش می‌کند

کهنگان را جامه نو هر زمان آرد به کار

رخت افزون شیوه خوبان مهوش می‌کند

آفرین بادا به کلک سوزن آن نقش‌دوز

کو رخ کدرویی کتان منقش می‌کند

در پی معنی رنگین نقشبند فکرتم

در سخن هردم خیال شرب زرکش می‌کند

برد و میلک خاص و میخک قیف و قطنی گو برو

صوف گو بازآ که قاری ترک این شش می‌کند

 
 
 
همام تبریزی

زلف ترک من صبا هردم مشوش می‌کند

تا دماغ عاشقان از بوی آن خوش می‌کند

با زمین مرده ابر نوبهاری کی کند

آنچه با من بوی زلف یار سرکش می‌کند

از لطافت ترک من گویی که هست آب حیات

[...]

سلمان ساوجی

سنبلت را صبا بر گل مشوش می‌کند

هر خم زلفت مرا نعلی در آتش می‌کند

باد در وقت سحر می‌آورد بویت به من

باد وقتش خوش! که او وقت مرا خوش می‌کند

لعل جانبخش لبت دلهای مسکینان به لطف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه