از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
امروز باز روی تو دیدن چه دلرباست
در جواب او
از بامداد پیرهن نوحیوه ماست
امروز باز خشخش مخفی چه دلرباست
امروز روز خرمی و عید پوششست
امروز هر لباس که در برکنی رواست
پیش کسی که کرد مرا عیب پوستین
سرمای صبح دید و زمن عذرها بخواست
زرینهای گفته سر دستیم بشعر
چون نیک بنگری همه انگشترین ماست
آن روی باشدم که بود رویش آستر
آن روی از که جویم و این آستر کجاست
قاری بمهر رخت چو ذرات بخیها
یا چون نجوم ثابت و سیاره سماست