افتاده بازم در سر هوائی
دل باز دارد میلی بجائی
در جواب او
دل بازکردست فکر قبائی
باصوف دارد روی صفائی
ارمک امیری صوفک نقیری
اطلس چوشاهی کاسر گدائی
یارست جبه اغیار تشریف
کین هست مخفی او خود نمائی
همتای کتان گو دلفریبی
مانند روسی گو جانفزائی
تا دور گشتست دستارم از سر
افتاده بازم در سر هوائی
ایمن زانبوه شد وزعمارت
هرکو زخیمه دارد سرائی
آنرخت قاری گو کز کم وذیل
دروی توانیم زد دست و پائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و پیچیده انسانی میپردازد. شاعر از یک حالت خاص روحی صحبت میکند که به نوعی افتادن در افکار و آرزوهاست. دلش به جایی میکشد و در پاسخ به این تمایل، به زیبایی و صفای باطن اشاره دارد. او به تقابل میان خود و دیگران پرداخته و از جلال و زیبایی الهی میگوید که در وجود انسان نهفته است. همچنین به تمایز بین ظاهر و باطن، و تلاش برای رسیدن به مقام والاتر اشاره میکند. نهایتاً، شعر به همت و تلاش انسانها در راستای دستیابی به هدفهایشان تأکید دارد.
هوش مصنوعی: دوباره در افکارم غرق شدهام و دلم تمایل دارد که به جایی برود.
هوش مصنوعی: دل گشوده است و در فکر عشق، چون جامهای زیبا، ظاهری دلفریب دارد.
هوش مصنوعی: من مانند یک شاهزاده با لباس فاخر و زیبایی میدرخشم، اما در واقع، مانند یک گدا در جستجوی معنای زندگی هستم.
هوش مصنوعی: دوست من در میان دیگران حضور دارد و به طور پنهانی به زیبایی و جذابیت خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به معنی این است که همانند کتان، که نرم و خوشبخت است، باید بیان کنی که زیبایی مانند روسی وجود دارد که جان آدم را تازه میکند و باعث شادابی میشود.
هوش مصنوعی: دستارم از سرم افتاده و دوباره در فکرم هستم.
هوش مصنوعی: کسانی که از زخم و آسیب به دور هستند و برای هر کسی که در مسکنش دارای قدرت و ثروت است، زندگی راحتتری دارند.
هوش مصنوعی: میتوانیم بر روی خوشبختی تو کار کنیم، حتی اگر در سختیها و مشکلات زندگی باشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟
کی روی خوبت با ما نمایی؟
بیتو چنانم کز جان به جانم
هر سو دوانم، آخر کجایی؟
بیمار خود را میپرس گه گه
[...]
حدی نداری در خوش لقایی
مثلی نداری در جان فزایی
بر وعده تو بر نجده تو
که م دوش گفتی هی تو کجایی
کردم کرانه ز اهل زمانه
[...]
افتاده بازم در سر هوائی
دل باز دارد میلی به جایی
او شهریاری من خاکساری
او پادشاهی من بینوائی
بالا بلندی گیسو کمندی
[...]
از سبزه بر گل خط می فزایی
دل می فریبی جان می ربایی
هر دم چه آیی از دیده در دل
خود را به مردم تا کی نمایی
شد عمرم آخر در جست و جویت
[...]
بنواخت نی را، لبهای نایی
ما بی نواییم، آه از جدایی
در کعبهٔ دل، مانده ست داغم
چون فلس ماهی، از ناروایی
در شام هجرت، چون شمع کشته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.