گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظام قاری

ای که مهجوری عشاق روا میداری

عاشقانرا زبر خویش جدا میداری

در جواب آن

ای فلک چند مرا بیسرو پا میداری

یقه وار از همه رختم بقفا میداری

پوستین را مکن از روی بهر حال جدا

بجز عشاق زاحباب روا میداری؟

مکن ایخواجه زتشریف تکبر بر ما

بامیدی که بدستار و قبا میداری

میزند یادت از آنرو که چو رخت گرما

پوشنی را زبر خویش جدا میداری

همچو ارباب فتوت منشین بی تنبان

گرتو از دامن با چاک حیا میداری

ایقدک نیست فراویز خشیشی حد تو

عرض خود میبری و زحمت ما میداری

قاری از چرخ بجز دلق کبودت نرسید

از که مینالی و فریاد چرا میداری

 
 
 
حافظ

ای که در کوی خرابات مقامی داری

جم وقت خودی ار دست به جامی داری

ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز

فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری

ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
شیخ بهایی

ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

بندگان را زبر خویش جدا می‌داری

دل ربودی و به حِلّ کردمت ای جان لیکن

به از این دار نگاهش، که مرا می‌داری

ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
صائب تبریزی

رخصت بوسه اگر از لب جامی داری

تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری

سرفرازان جهان جمله سجود تو کنند

در حریم دل اگر راه سلامی داری

اگر از داغ جنون یافته ای مهر قبول

[...]

فیض کاشانی

ای که حرمانی ما را تو روا می‏‌داری

مخلصان را ز بر خویش جدا می‏‌داری

آن جفاها که فراق تو به ما کرد و کند

ما تحمل نکنیم ار تو روا می‏‌داری

من در این شکوه که آمد خبری از بر او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
حزین لاهیجی

ای که بر دیدهٔ اغیار خرامی داری

یک ره، از ناز نگفتی که غلامی داری

از خمار من خونابه گسارت چه غم است؟

تو که از لعل لب خویش، مدامی داری

مثل خاصان نشماری من دل سوخته را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه