چون به قاصد بسپرم پیغام را
رشک نگذارد که گویم نام را
گشته در تاریکی روزم پنهان
کو چراغی تا بجویم شام را
آن میم باید که چون ریزم به جام
زور می در گردش آرد جام را
بی گناهم پیر دیر از من مرنج
من به مستی بسته ام احرام را
از دل تست آنچه بر من می رود
می شناسم سختی ایام را
تا نیفتد هر که تن پرور بود
خوش بود گر دانه نبود دام را
بس که ایمانم به غیبست استوار
از دهان دوست خواهم کام را
ما کجا، او کو، چه سودا در سرست
ذره های آفتاب آشام را
زحمت عامست دائم خاص را
عشرتی خاص است هر دم عام را
دلستان در خشم و غالب بوسه جوی
شوق نشناسد همی هنگام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آشنا شد گرگ در صحرا مرا
و آشنا نیست این سگ رعنا مرا
مرد خود زر میدهد حجام را
مینوازد نیش خون آشام را
عشق پیدا می کند تنها مرا
یار بر در می زند عذرا مرا
عقل کو تا از جنونم واخرد؟
وارهاند زین همه سودا مرا
عشق اگر سودا نکردی بر سرم
[...]
مرغ زیرک باش بشکن دام را
خاک ره بر سر فکن ایام را
ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غمِ ایّام را
ساغرِ مِی بر کَفَم نِه تا ز بَر
بَرکِشَم این دلقِ اَزرَقفام را
گرچه بدنامیست نزد عاقلان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.