ای روی تو به جلوه درآورده رنگ را
نقش تو تازه کرد بساط فرنگ را
از ناله خیزی دل سخت تو در تبم
در عطسه شرر مفگن مغز سنگ را
از عمر نوح، عرض برد انتظار و تو
در عرض شوق تاب نیاری درنگ را
داغم که در هوای سر دامن کسی ست
در خون من ز ناز فرو برده چنگ را
در بزم، می به جام زمرد نخورده ای
سنجد به دشت جلوه داغ پلنگ را
جوی گشاد شست ترا تا نمانده آب
کاندازه آورد رقم خشم و جنگ را
چون آبگینه ای به جگر در شکسته ایم
آن چشمه چشمه لذت زخم خدنگ را
در گوشه ای خزیده ز اندوه بی کسی
آن بر شکسته خلوت دلهای تنگ را
شوخی که خود ز نام وفا ننگ داشتی
بر باد می دهد به وفا نام و ننگ را
غالب ز عاشقی به ندیمی رسیده ایم
نازم شگرف کاری بخت دو رنگ را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
او را سزد اگر کند آونگ ونگ را
چون سهم او گداخت بفرسنگ سنگ را
چون آب و آتش است گه صلح و جنگ را
چون باد و خاک روز شتاب و درنگ را
کلک تو در مصاف کفایت اسیر کرد
شمشیر آب داده و تیر خدنگ را
کس چون تو پرورش ندهد دین و داد را
[...]
در عشق اعتبار منه صلح و جنگ را
زیرا نشانه ی دگرست این خدنگ را
تا از خودی خود نبرندت برون تمام
از دامن تو باز نگیرند چنگ را
هر گه که گشته باشی در ذات دوست محو
[...]
پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را
دایم ستاره سوخته باشد پلنگ را
شد بیشتر ز قامت خم دل سیاهیم
صیقل برد ز آینه هر چند زنگ را
بر زر مگیر تنگ که از خرده شرار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.