گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غالب دهلوی

نقابدار که آیین رهزنی دارد

جمال یوسفی و فر بهمنی دارد

وفای غیر گرش دلنشین شده ست چه غم

خوشم ز دوست که با دوست دشمنی دارد

چه ذوق رهروی آن را که خارخاری نیست

مرو به کعبه اگر راه ایمنی دارد

به دلفریبی من گرم بحث و سود منست

نگاه تو به زبان تو همفنی دارد

به باده گر بودم میل شاعرم نه فقیه

سخن چه ننگ ز آلوده دامنی دارد

خوشم به بزم ز اکرام خویش و زین غافل

که می نمانده و ساقی فروتنی دارد

نباشدش سخنی کش توان به کاغذ برد

برو که خواجه گهرهای معدنی دارد

بیاورید، گر اینجا بود زباندانی

غریب شهر سخن های گفتنی دارد

مبارکست رفیق ار چنین بود غالب

«ضیای نیر» ما چشم روشنی دارد

 
 
 
صائب تبریزی

درین بهار به گلزار رفتنی دارد

به پای بوی گل از خود گذشتنی دارد

کنون که نرگس شهلا گشود چشم از خواب

به چشم روشنی باغ رفتنی دارد

ز نوبهار برومند گردد امیدش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

به بزم شیخ و برهمن نشستنی دارد

بساط مردم نادیده دیدنی دارد

غنیمت است که زنجیر سر بسر گوش است

سخن نگفتن مجنون شنیدنی دارد

ستمگران تغافل منش چه می دانند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
اقبال لاهوری

فریب کشمکش عقل دیدنی دارد

که میر قافله و ذوق رهزنی دارد

نشان راه ز عقل هزار حیله مپرس

بیا که عشق کمالی ز یک فنی دارد

فرنگ گرچه سخن با ستاره میگوید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه