به ذوقی سر ز مستی در قفای ره روان دارد
که پنداری کمند یار همچون مار جان دارد
تنم ساز تمنایی ست کز هر زخمه دردی
هما را مست آواز شکست استخوان دارد
هوای ساقیی دارم که تاب ذوق رفتارش
صراحی را چو طاووسان بسمل پرفشان دارد
بنازم سادگی طفل ست و خونریزی نمی داند
به گل چیدن همان ذوق شمار کشتگان دارد
دل از هم ریزد و حسرت اساس محکمی خواهد
غم آذر بیزد و طاقت قماش پرنیان دارد
برون بردم گلیم از موج دامن زیر کوه آمد
نم گرداب طوفان تا چه رختم را گران دارد
برنجد از دم تیغ تو صید و در رمیدن ها
به امید تلافی چشم بر پشت کمان دارد
دلم در حلقه دام بلا می رقصد از شادی
همانا خویشتن را در خم زلفش گمان دارد
به گلهای بهشتم مژده نتوان داد در راهش
من و خاکی که از نقش کف پایی نشان دارد
به شرع آویز و حق می جو کم از مجنون نهای باری
دلش با محمل است اما زبان با ساربان دارد
رمم زان ترک صیدافگن که خواهم صرف من گردد
گسستن های بی اندازه ای کاندر عنان دارد
خدا را وقت پرسش نیست گفتم بگذر از غالب
که هم جان بر لب و هم داستانها بر زبان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف حال و هوای خود میپردازد. او از احساساتی ناشی از مستی و عشق سخن میگوید که همچون کمند یار او را به دنبال خود میکشد. اشارههایی به درد و رنج ناشی از عشق و دلتنگی وجود دارد و او از طعم لذت و زیبایی نیز صحبت میکند.
شاعر به سادگی و معصومیت کودکانه اشاره میکند و از آرزوی خود برای نوشیدن شراب و لذت از رفتار ساقی میگوید. او در درون خود احساس شادی و غم را به طور همزمان تجربه میکند و از کاهش امید و افکار پریشان ناشی از عشق و بلای دل سخن میگوید.
در نهایت، او از وضعیت سخت خود و ناتوانی در به دست آوردن معشوق سخن میگوید و میافزاید که در این حال هیچ توانایی برای پرسش و جستجو ندارد. شعر در مجموع احساسی عمیق و پیچیده از عشق و درد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در حالت سرخوشی و مستی، او به طور ناخودآگاه در مسیر خود حرکت میکند و تصور میشود که رشتهای پنهان از عشق او را به عقب میکشد، همانند ماری که جان دارد و میتواند خطرناک باشد.
هوش مصنوعی: بدن من مثل یک ساز است که با هر زخمی، دردی را به جان میکشد و صدای هما (پرندۀ افسانهای) را در دل خود دارد؛ صدای شکستن استخوان را هم میتوان در آن احساس کرد.
هوش مصنوعی: در دل آرزوی دیدار ساقیای دارم که زیبایی و لذت رفتار او آنچنان خاص و دلنشین است که مانند طاووسها میدرخشد و جان میدهد.
هوش مصنوعی: به سادگی و بیخبری کودک مینازم که نمیداند خونریزی چیست. او فقط به گردآوری گلها میپردازد و همان احساس را برای کشتگان دارد.
هوش مصنوعی: دل انسان به خاطر احساسات و خاطرات تلخ، دچار پریشانی میشود و آرزوهای ناتمامی که در دل دارد، به قلب او فشار میآورد. غم مانند آتش سوزان است که وجود او را میسوزاند، ولی در عین حال، او قدرت و استقامت خاصی دارد که میتواند با سختیها و چالشها مقابله کند.
هوش مصنوعی: با لباسی که از چادر دریا و موج به بیرون میزنم، زیر کوه در طوفانی تاریک و متلاطم قرار دارم. حالا باید ببینم چه بر سر من خواهد آمد.
هوش مصنوعی: شکار، از زخم شمشیر تو آسیب میبیند و در حال فرار، بهسرعت به دنبال فرصتی برای تلافی است و به کمان تو چشم دوخته است.
هوش مصنوعی: دل من در تنگنای مشکلات میرقصد و از خوشحالی است، چرا که گمان میکند در خم زلف محبوبش است.
هوش مصنوعی: به گلهای بهشت نمیتوان مژده داد، چرا که من و خاکی که نشان از اثر پای کسی دارد، در مسیر آن قرار داریم.
هوش مصنوعی: به اصول دین پایبند باش و دنبال حقیقت بگرد. هرچند که در دل عاشق و مجنون هستی، اما نیاز داری با کسی که هدایتت میکند، صحبت کنی.
هوش مصنوعی: از آن عشق بازی که به دام انداختنم میخواهم رهایی یابم، چون باید از بندهای بیاندازهای که مرا گرفتار کرده، آزاد شوم.
هوش مصنوعی: در لحظهای که به درد و رنج و مشکلات روبهرو هستیم، نمیتوانیم وقتی برای سوال و پرسش درباره خدا داشته باشیم. در این شرایط، بهتر است از افرادی که در وضعیتی مشابه قرار دارند بگذریم، زیرا آنها هم در عذابند و هم داستانهای دردناک زیادی را برای گفتن دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد
تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد
اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
[...]
اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بینشانیها نشان دارد
وگر با نقطهای وهمم کسی همبر بود او را
[...]
غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
[...]
هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد
کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟
[...]
نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.