ای وای به من که یک غلط گفتم
از گفته خویشتن پشیمانم
جز جاده کوی تو نمی دانم
با این همه وسع ملک سبحانم
در ملک رضا نشستنم خوش تر
از گوشه خانه های ویرانم
خاک ره شاه هشتمین بودن
به از شاهی روم و ایرانم
ای دست اجل بگیر بازویم
وی خلعت آخرت بپوشانم
ای سنگ لحد به فرق من بنشین
وی خاک به خویش ساز پنهانم
ای شام فراق دورتر رانم
وی صبح وصال بیش تر خوانم
گوئی که مداد خون دل باشد
کامروز برون شده ز چشمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و عاشقانهای است. شاعر از پشیمانیاش به خاطر یک گفته اشتباه سخن میگوید و تنها راه زندگیاش را عشق به معشوقش میداند. او prefer میکند در ملک و سرای معشوق زندگی کند تا در جایی که خالی و ویران است. در این شعر، عشق به معشوق و آرزوی وصال برای شاعر از همه چیز مهمتر است و او به مرگ و سرنوشت خود نیز اشاره میکند. در نهایت، شاعر ناتوانی خود را در کنترل احساساتش نشان میدهد که مانند مدادی با خون دل بر کاغذ نوشته میشود.
هوش مصنوعی: من به خودم میگویم کاش کلمهای که گفتهام را نمیگفتم، حالا از آن حرفی که زدم پشیمانم.
هوش مصنوعی: جز راهی که به کانون محبت تو میرسد، هیچ چیز دیگری نمیشناسم، با وجود تمام وسعت این عالم و نعمتهایش.
هوش مصنوعی: نشستن در سرزمین رضا برایم لذتبخشتر از زندگی در گوشههای خانههای خرابه است.
هوش مصنوعی: بهتر است که حتی در مقام خاک پای شاه هشتم باشم تا اینکه پادشاهی کشورهای بزرگ مانند روم و ایران را دارا باشم.
هوش مصنوعی: ای دست سرنوشت، مرا برای بار دیگر در آغوش بگیر و گامی دیگر را در مسیر زندگیام بردار. میخواهم به دنیای آخرت وارد شوم و جامهای تازه بر تن کنم.
هوش مصنوعی: ای سنگ قبر، بر سر من بنشین و ای خاک، به زندگی پنهان من بپیوند.
هوش مصنوعی: ای شب جدایی، تو را به دورتر میفرستم و ای صبح وصال، تو را بیشتر میخوانم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اشک های من به عنوان یک نوع مداد، حاوی احساسات عمیق و دردهای قلبیام هستند و امروز از چشمانم بیرون میریزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از کرده خویشتن پشیمانم
جز توبه ره دگر نمی دانم
کارم همه بخت بد بپیچاند
در کام زبان همی چه پیچانم
این چرخ به کام من نمی گردد
[...]
ای مرهم ریش و مونس جانم
چندین به مفارقت مرنجانم
ای راحت اندرون مجروحم
جمعیت خاطر پریشانم
گویند بدار دستش از دامن
[...]
عاشق و خسته و پریشانم
چاره درد عاشقی نمی دانم
چون نام لب تو بر زبان رانم
از دست مگس گریخت، نتوانم
شوریدهٔ آن لبان میگونم
آشفته طرهٔ پریشانم
دیوانهٔ حرفهای موزونم
[...]
ای بخت بد ای مصاحب جانم
ای وصل تو گشته اصل حرمانم
ای بی تو نگشته شام یک روزم
ای باتو نرفته شاد یک آنم
ای خرمن عمر از تو بر بادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.