گنجور

 
قاآنی

میر زمانه‌ای که نگردد مرا زبان

در کام جز برای ثنا و دعای تو

ای کاش وعده‌های‌تو درصدق و راستی

بودی چو شعرهای من اندر ثنای تو

اکنون مرا رسیده به خاطر لطیفه‌ای

از وعدهٔ دروغ کلاه و قبای تو

جاوید تاکه هست به دیوان روزگار

نام و نشان مدح من و مرحبای تو

وارونهٔ کلاه که گفتی برای من

وارونهٔ قباکه ندادی برای تو

بگذشتم‌ از کلاه و قبا چون شد آن کتاب

کش وصف کرد فک‌رت معجزنمای تو

اعدات از جفای تو یارب چه می‌کشند

گر این بود وفای تو با اولیای تو