دارم نگار سنگدل سیم سینهای
کز فرط مهر او به دلم نیست کینهای
او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج
احرام بسته سوی وی از هر مدینهای
چون زلف عنبرین که بود زیب گردنش
در شهر کس نشان ندهد عنبرینهای
ران پلنگ طعمهٔ من بود و همچو مرغ
از ضعف عشق قانعم اکنون به چینهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که نیست در دل ازین سر سکینهای
نبود کم از کم و بود از کم کمینهای
خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست
ناخورده می ز عشق ندانی قرینهای
در دار ملک عشق خلیفه کسی بود
[...]
ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
دانی که آه سوختگان را اثر بود
مگذار نالهای که برآید ز سینهای
زیور همان دو رشته مرجان کفایت است
[...]
ساقی ز بامداد بیاور قِنینهای
بردار بانگِ قهقهه از آبگینهای
نقدینه بهشت مهیّا نمیشود
لطفی کنی ز ما بستانی رهینهای
حالی در این معامله مصرف نمیشود
[...]
ای ماه و مشتری ز جمالت قرینهای
وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینهای
گر میزنی به تیغ، نداریم سر دریغ
سر چون توان کشید ز مهری به کینهای؟
مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد
[...]
ای صافتر تو را ز هر آئینه سینهای
آرد مگر در آینه رویت قرینهای
مایل به رحم شد فلک کینهجو به من
با من ولی هنوز تو در فکر کینهای
خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.