گرم ز لطف بخوانی ورم به قهر برانی
تو قهرمانی و قادر بکن هر آنچه توانی
گرم به دیده زنی تیر اگر به سینه ننالم
که گرچه آفت جسمی و لیک راحت جانی
نیم سپند که لختی برآتشت ننشینم
هزار سال فزون گر بر آتشم بنشانی
من از جمال تو مستغنیم ز هرکه به عالم
به حکم آنکه تو تنها نکوتر از دو جهانی
نظر به غیر تو بر هیچ آفریده نکردم
گناه من نبود گر ندانمت به چه مانی
در انگبین نه چنان پا فروشدست مگس را
کز آستان برود گر صد آستین بفشانی
اگر چه عمر عزیزست و جان نکوست ولیکن
تو هم عزیزتر از این و هم نکوتر از آنی
به حال خستهٔ قاآنی از وفا نظری کن
بدار حرمت پیران به شکر آنکه جوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارزشمندی معشوق است. شاعر بیان میکند که اگر معشوق با محبت رفتار کند یا با خشم، او هر دو حالت را میپذیرد چون معشوق قدرت و زیبایی خاصی دارد. او میگوید که حتی در برابر درد و رنج، نشانهای از ناراحتی نخواهد داشت، زیرا زیبایی و وجود معشوق برایش اهمیت بیشتری دارد. همچنین اشاره میکند که هیچ کس را به اندازه معشوق نمیپسندد و در عشقش به معشوق از همه چیز چشمپوشی کرده است. در پایان از معشوق میخواهد به حال خستهاش نگاهی بیفکند و بواسطه احترام به بزرگترها، جوانی را شکر کند.
هوش مصنوعی: هرگاه با مهربانی به من توجه کنی یا با خشم دورم کنی، تو قهرمان هستی و توانایی انجام هر کاری را داری که بخواهی.
هوش مصنوعی: اگر در چشمانت به من زهر بزند، اگر سینهام را مجروح کند، من ناراحت نمیشوم؛ زیرا هرچند این آسیب به جسم من است، اما آرامش روحیام را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: من به مدت طولانی میتوانم بر آتش تو ننشینم، اما اگر تو مرا روی آتشت بنشانی، هزار سال بیشتر از آن تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو بینیازم، زیرا تو بهترین و زیباتر از هر چیز در این جهان هستی.
هوش مصنوعی: من به هیچ موجودی جز تو نگریستم و اگر این به حساب گناه من بیفتد، تقصیر من نیست که نمیدانم تو چگونه هستی.
هوش مصنوعی: مگس به دلیل شیرینی و لذتی که در انگبین (عسل) وجود دارد، به آن نزدیک میشود، اما اگر برایش آستانی باشی و به او محبت کنی، حتی اگر تمام آستینهایت را هم به او بدهی، باز هم نمیتواند از آن به راحتی دل بکند. این نشان میدهد که برخی چیزها جذابیت و قدرت خود را دارند و میتوانند توجه دیگران را به خود جلب کنند.
هوش مصنوعی: عمر گرانبها و زندگی شیرین است، اما تو از هر دو اینها ارزشمندتر و خوشایندتر هستی.
هوش مصنوعی: به حال ضعف و خستگی قاآنی توجه کن و به احترام بزرگترها دست کم به خاطر جوانی خودشان قدردانی کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم
[...]
دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی
چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی
که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت
که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی
جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر
[...]
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی
بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم
بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی
یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید
[...]
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
[...]
چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی
تهیست دستم ساقی بیار باده که جانی
وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت
دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی
چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گلها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.