دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم
پنجه انداخته در پنجهٔ شاهین دارم
این همه چین که تو بر چهرهٔ من میبینی
یادگاریست کز آن طرهٔ پرچین دارم
زاهدم گفت ز دین شرم کن و باده مخور
می حرامم بود ار من خبر از دین دارم
کافر وگبر و یهودم همه رانند ز خویش
چشم بد دور نگه کن که چه تمکین دارم
جام می ده که ترا عرضه دهم راز جهان
که من اندر دل خود جام جهان بین دارم
جم کجا رفت و چه شد جام رهاکن که به نقد
من ز جم بهترم ار جام سفالین دارم
منت شمع و چراغ از چه کشم در شب تار
من که در خلوت خاطر مه و پروین دارم
خوار هرکودک و دیوانه و اوباش شدم
آخر ای قوم ببینید چه آیین دارم
در هوای قد و اندام و خط و عارض یار
عشق با سرو و گل و سنبل و نسرین دارم
جام می بر لبم آهسته سحرگه می گفت
تو مخور غصه که من هم دل خونین دارم
تکیه بر زلف و رخ دوست زدم قاآنی
شکر کز سنبل و گل بستر و بالین دارم
کاش با دادگر ملک سلیمان گویند
من هم ای خواجه حق خدمت دیرین دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بسرشوری از آن خسرو شیرین دارم
کی بشکر دهنان من سر تمکین دارم
دل اگر مرغ نوآموز شد و ناله غریب
عجبی نیست که دلدار نوآئین دارم
گرنه از بد عملی بود ندانم از چیست
[...]
بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم
یعنی از عشق تو در بر دل خونین دارم
گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری
من هم از دولت عشقت تن رویین دارم
بر سرم گر ز فلک سنگ ببارد غم نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.