گنجور

 
فروغی بسطامی

بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم

یعنی از عشق تو در بر دل خونین دارم

گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری

من هم از دولت عشقت تن رویین دارم

بر سرم گر ز فلک سنگ ببارد غم نیست

زان که از خشت سر کوی تو بالین دارم

به امیدی که سحر بر رخت افتد نظرم

نظری شب همه شب بر مه و پروین دارم

گرچه کامم ز لب نوش تو تلخ است اما

گر کسی گوش دهد، قصهٔ شیرین دارم

کامی از دیر و حرم هیچ ندیدم در عشق

گله‌ای چند هم از کفر و هم از دین دارم

روز تاریک و شب تیره و اقبال سیاه

همه زان خال و خط و طرهٔ مشکین دارم

عشق هر روز ز نو داد مرا آیینی

تا بدانند خلایق که چه آیین دارم

گفتمش مهر فروغی به تو روز افزون است

گفت من هم به خلافش دل پر کین دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
آشفتهٔ شیرازی

تا بسرشوری از آن خسرو شیرین دارم

کی بشکر دهنان من سر تمکین دارم

دل اگر مرغ نوآموز شد و ناله غریب

عجبی نیست که دلدار نوآئین دارم

گرنه از بد عملی بود ندانم از چیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
قاآنی

دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم

پنجه انداخته در پنجهٔ شاهین دارم

این همه چین که تو بر چهرهٔ من می‌بینی

یادگاریست کز آن طرهٔ پرچین دارم

زاهدم گفت ز دین شرم کن و باده مخور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه