هرکرا دل سپیدکار بود
با سیه طرگانش یار بود
شود از قیدکفر و دین آزاد
بسته هر دل به زلف یار بود
به کمند بتان گرفتارست
زی من آنکس که رستگار بود
چون به کاری نهاد باید دل
خود ازین خوبتر چکار بود
زندهیی را که میل خوبان نیست
مرده است ارچه زندهوار بود
تجربت رفت و جز به عشق بتان
مرد را فوت روزگار بود
خاصه چون یار من که از رخ و زلف
رشککشمیر و قندهار بود
چین زلفش حصار ماه و به حسن
شور چین فتنهٔ حصار بود
گرد رخ زلفکانش پنداری
روم محصور زنگبار بود
یا همی صف کشیده بر در چین
از دو سو لشکر بهار بود
قامتش یک بهشت سرو و به سرو
کی شقیق و بنفشه یار بود
عارضش یک سپهر ماه و به ماه
کی زره زلف مشکبار بود
لبش اهواز نیست لیک در او
شکر و قند بار بار بود
چشمش آهوست در نگاه اگر
دیدی آهو که جانشکار بود
زلفش افعی بود گر افعی را
هیچگه لاله درکنار بود
چشم او کافر آمدست و چسانش
تکیه بر تیغ ذوالفقار بود
ور همی نرگسست از مژه چون
گرد نرگس دمیده خار بود
لب او لعل و لعل کس نشنید
صدف در شاهوار بود
غبغبش چاهگفتم ار به مثل
چاه را ماه در جوار بود
رخ او لاله است و این عجبست
کز رخش لاله داغدار بود
تخم فتنه است خال و در ره دل
رخ رنگینش فتنهزار بود
دیدم آن چهر و زلف و دانستم
صبح را پرده شام تار بود
بجز از چشم او ندیدهکسی
ترک بیباده در خمار بود
وصف چهرش نگفته دفتر من
همچو ارژنگ پرنگار بود
به لب لعل او اشارتکرد
کلک من زان شکرنثار بود
وصف چشمش نمودهام زانرو
سخنم سحر آشکار بود
دیده روی ستاره کردارش
چشمم از آن ستاره بار بود
به خیال دو زلف و سبز خطش
خاطرم پر ز مور و مار بود
فکر مژگانش در دلم بگذشت
سینهام زان سبب فکار بود
دیدم آن روی کاو مرا دیگر
نه گلستان نه نوبهار بود
کز بهار و چمن فراغت نه
هرکرا چشم پرنگار بود
کی چمیدنکند چو قامت یار
سرو گیرم به جویبار بود
کی دمیدن کند چو طلعت دوست
لاله گیرم که در ایار بود
کی بود همچو ترک من خندان
کبک گیرم به کوهسار بود
کی خرام آورد چو دلبر من
گیرم آهو به هر دیار بود
گفتم از چشم همچو اوست گوزن
کی قدحگیر و میگسار بود
در خرامستگر تذرو چو دوست
کی زرهپوش و کینگذار بود
ترک من نوش جان و نوش لبست
خاصه وقتیکه بادهخوار بود
وقتی ار شورشیکند سهلست
کانهم از تلخی عقار بود
کبکوگور وگوزنو نیک تذرو
یار خوشتر ز هر چهار بود
گلشنی نوشکفته است و لیک
هرکنارش دو صد هزار بود
سر نهد در کف ارادت او
هر کرا در کف اختیار بود
دلفریبست گاه بردن دل
حیلهپرداز و سحرکار بود
زره رستمست زلفش و دل
همچو خود سفندیار بود
سنگ در سنگ سنگ در دل کوه
واو بر این هر سه کامگار بود
لیک سنگش به زیر سیم نهان
کوه سیمینش در ازار بود
کشد اینکوه را به هر طرفی
با میانی که مویوار بود
تن ما نیست آن میان نحیف
اینقدر از چه بردبار بود
وین عجبکشگه خرام آنکوه
همچو سیماب بیقرار بود
راست پنداری از نهیب ملک
پیکر خصم نابکار بود
دادگر آفتاب ملک و ملک
کش فلک خنگ راهوار بود
شاه فیروز فر فریدون شه
کافریدونش پردهدار بود
آنکه در پیش شیر شادروانش
بیروان شیر مرغزار بود
روز کین از سنان نیزهٔ او
جرم گردون به زینهار بود
هرکجا تافت رای روشن او
قرص خورشید سخت تار بود
بخت او را اگر کنند لبوس
فر و اقبالش پود و تار بود
عدل او دهر را شدست پناه
تیغ او ملک را حصار بود
چون ز آهنکند حصارکسی
لاجرم سخت استوار بود
منصب خود به تیغ او سپرد
اجل آنجاکهکارزار بود
جان کش از دست تیغ او نبرد
خصم اگر یک اگر هزار بود
کوه بینی درون بحر چو او
درکفش گرزگاوسار بود
آفتابیست بر سپهر برین
چون به خنگ فلک سوار بود
با کف درفشان بود چو سحاب
چون که بر تخت روزبار بود
عالمی را یسار داده یمینش
که یمینش جهان یسار بود
جام بلور در کفش گویی
آفتابی ستارهبار بود
ابر جوشندهایست ناشرگنج
گر به رامش درونش یار بود
ببر کوشندهایست ناهب جان
چون خداوند گیرودار بود
بحر آنجا همیکند افغان
چرخ اینجا به زینهار بود
معدن آنجا فقیر و مفلس گشت
دشمن اینجا ضعیف و زار بود
اندرین هر دو وقت دشمن و دوست
لاجرم صاحب اقتدار بود
دوستان بر به تخت دارایی
دشمنان بر فراز دار بود
زر به هر جا بود عزیز آید
جز که در دست شاه خوار بود
عدل او را درون چشم فتن
اثر برگ کوکنار بود
دشمن گوهرست و سیم کفش
چون که بر تخت زرنگار بود
عالم خلق را چو درنگری
از وجود وی افتخار بود
وصف او کس یکی ز صد نکند
وقتش ار تا صف شمار بود
لیک قصد من آنکه داند خلق
کز مدیح ویم دثار بود
نه فلگ را بهگرد مرکز خاک
تا روان روز و شب مدار بود
بر سر خلق و حکم جاویدان
حکمفرما و تاجدار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیبایی محبوب میپردازد و عشق را بهعنوان نیرویی آزادکننده از قید و بندهای دنیا معرفی میکند. شاعر به وصف زیباییهای یار خود میپردازد و او را با عناصر طبیعت و زیباییهای هندسی مقایسه میکند. همچنین، توصیفاتی از ویژگیهای دلفریب و دلنشین یار داده میشود، از جمله زلفهایش که به سیم و زر میمانند و چهرهاش که ماه را به یاد میآورد. در پایان، شاعر به قدرت و شکوه پادشاهی اشاره میکند و او را بهعنوان حافظ عدل و قدرت معرفی میکند. شعر به زیباییهای عشق و عظمت روح انسانی میپردازد و ارتباط بین عشق، زیبایی و قدرت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دل پاک و نیکوکاری داشته باشد، با افرادی که نیتهای بد و کارهای زشت دارند، همراهی نمیکند.
هوش مصنوعی: هر دلی که به زلف یار وابسته است، از محدودیتهای دین و کفر آزاد میشود.
هوش مصنوعی: آدمهایی که به زیبایی و فریبایی دل خوش کنند، در دام آنها گرفتار میشوند؛ اما کسی که واقعاً موفق و رستگار است، از این گرفتاریها آزاد است.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان تصمیم به انجام کاری میگیرد، باید تمام دلش را به آن کار بدهد و به چیزی بهتر از این فکر نکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی تمایل به خوبیها و صفات نیکو نداشته باشد، حتی اگر بهظاهر زنده باشد، در واقع او مرده است.
هوش مصنوعی: تجربه نشان میدهد که جز عشق به معشوقان، مرد زندگیاش را هدر میدهد.
هوش مصنوعی: بهویژه به خاطر یارم که چهره و موی او حسرتانگیز نقاط زیبا نظیر کشمیر و قندهار است.
هوش مصنوعی: زلفهای او چون حصاری به شکل ماه است و زیباییاش به قدری جذاب و فریبنده است که مانند فتنهای در دل این حصار به چشم میآید.
هوش مصنوعی: به نظر میآید که چهره و زلفهای او به قدری زیبا و دلربا هستند که انگار من در سرزمینی بینظیر و زیبا، مانند زنگبار، گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: خوشههای گل در دو طرف در ورودی چین صف کشیدهاند و نشان از آغاز بهار دارند.
هوش مصنوعی: او به قد و قامتش شبیه بهشتی است که در آن درختان سرو، شقایق و بنفشه وجود دارند و زیبایی او همچون این گلهاست.
هوش مصنوعی: موی مشکی او مانند زرهای است که در زیر نور ماه، درخششی ویژه دارد و چهرهاش همچون آسمانی پرستاره است.
هوش مصنوعی: لب او اهواز نیست، اما در آن شکر و قند به وفور یافت میشود.
هوش مصنوعی: چشمان او مانند چشمان آهوست و اگر دیدی آهو را که در حال شکار جان خود است، متوجه خواهی شد.
هوش مصنوعی: زلف او مانند افعی است و اگر افعی را هم در کنار لالهای قرار دهند، باز هم زلف او به زشتی و خطر نزدیکتر است.
هوش مصنوعی: چشم او به کفر و نفاق آلوده شده و چطور ممکن است که به تیغ ذوالفقار تکیه کرده باشد.
هوش مصنوعی: اگر نگاه نرگسگون او همچون گردی از گل نرگس به افشاندن بیفتد، خار و خشمگین خواهد شد.
هوش مصنوعی: لب او مانند لعل (جواهری قیمتی) است و هیچ کس صدای صدف را نمیشنود، زیرا صدف در اعماق دریا قرار دارد. این بیان میتواند اشاره به زیبایی و ارزشهای پنهان داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر غبغب او را در نظر بگیرم، انگار چاهی وجود دارد که در کنار آن ماه قرار دارد.
هوش مصنوعی: چهره او مانند لاله زیباست، و این شگفتانگیز است که از زیباییاش قلبم در غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: خال چهره او همچون تخم فتنهای است و زیبایی صورتش در مسیر دل انسان، مسبب آشفتگی و فریبایی است.
هوش مصنوعی: دیدم چهره و موی او و فهمیدم که صبح، پرده شب تاریک است.
هوش مصنوعی: هیچکس جز به چشم او، حال کسی را که بدون شراب در حالت خماری باشد، ندیده است.
هوش مصنوعی: چهرهاش را نمیتوان به خوبی در دفترم توصیف کرد، زیرا زیباییاش همچون پرنگار ارژنگ است.
هوش مصنوعی: لبهای شیرین او اشارهای میکرد و قلم من به خاطر آن همه شکر که بر آن لبها ریخته شده بود، نوشتهای را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: چشمان او را توصیف کردهام و به همین دلیل کلامم جادوگری از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چشمم به ستارهای دوخته شده که از آن ستاره بارانی بر چشمم نشسته است.
هوش مصنوعی: به یاد دو زلف و خط سبزش، ذهنم پر از نگرانی و آشفتگی بود.
هوش مصنوعی: به یاد مژگان او در دل من به شدت احساساتی ایجاد شد و به همین خاطر دلم پر از فکر و خیال شده است.
هوش مصنوعی: وقتی آن چهره زیبا را دیدم، متوجه شدم که دیگر نه بهشت گلها وجود دارد و نه بهار تازهای برای من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلانگیز فقط به دیدن بهار و گلهای سبز لذت نمیبرند و این شگفتیها برای هر کسی نیست.
هوش مصنوعی: کی میتواند به زیبایی و قامت یار نزدیک شود، در حالی که من در جویبار به شادابی و زندگی ادامه میدهم؟
هوش مصنوعی: وقتی چهرهی محبوب درخشیدن میگیرد، من هم مانند لالهای میشوم که در آغوش او هستم و با زیباییاش پر میشوم.
هوش مصنوعی: آیا کسی وجود دارد که مانند ترک من، با شادی و خوشحالی مانند کبک در کوهها زندگی کند؟
هوش مصنوعی: کیست که مانند دلبر من با ناز و عشوه حرکت کند؟ من هر کجا که بروم، مانند آهو در آن دیار رفتار میکنم.
هوش مصنوعی: من گفتم از چشمان اوست که مانند گوزن است، آیا کسی که قدح میگیرد و به میگساری مشغول است، میتواند با این زیبایی باشد؟
هوش مصنوعی: اگر دوستت در حال خرامیدن و زیبایی است، چه کس میتواند زره به تن کرده و بر کینهورزی بپردازد؟
هوش مصنوعی: دوست ترک من را با دل و جان مینوشد و به ویژه وقتی که مشغول نوشیدن شراب باشد.
هوش مصنوعی: وقتی شورشی بر میخیزد، این کار آسان است، چرا که مانند تلخی دارو میماند.
هوش مصنوعی: کبک و گوزن و تذروی خوب، هر یک به نوبه خود خوب هستند، اما یار من از همه آنها زیباتر و خوشمنظرتر است.
هوش مصنوعی: باغی پر از گلهای تازه شکفته شده است، اما در کنار هر گل، بیشمار مشکل و چالش وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق و ارادت او سر تسلیم فرود آورد، به راستی که در دست اختیار خود دارد.
هوش مصنوعی: دلربایی و فریفتن دیگران، به ویژه کسانی که در کارهای فریب و جادو مهارت دارند، همیشه جذاب است.
هوش مصنوعی: زلف او به مانند زره رستم است و دل او مانند دل سفندیار، دلیر و شجاع است.
هوش مصنوعی: سنگها در دل کوه با هم به خوبی کنار هم هستند و هر یک به نوبه خود به وظیفه خود به طور موفق عمل میکنند.
هوش مصنوعی: اما سنگی که زیر نقره پنهان است، کوه نقرهایاش در آستینش قرار دارد.
هوش مصنوعی: این کوه را به هر سمتی میکشد، مانند رشتهای نازک که شبیه به موی انسان است.
هوش مصنوعی: بدن ما فقط یک بخش از وجود ماست و هرگز نباید آن را به طور کامل نمایان کنیم؛ از کجا باید بدانیم که چقدر باید صبور باشیم؟
هوش مصنوعی: این عجبکش، یعنی جایی که شگفتیها در آن رخ میدهد، و آن کوه با نرمی و سبکی مانند جیوه به حرکت درآمده و آرام و قرار ندارد.
هوش مصنوعی: درست اندیشیدن از تهدید یک ملک ناشی میشود که دشمن بدکار را سرکوب میکند.
هوش مصنوعی: دادگر به معنای دادگستری و عدالت است و در اینجا به خورشید اشاره دارد که نماد قدرت و روشنایی است. ملک و پادشاهی که به او اشاره شده، به وسیله آسمان و فلک حمایت میشود و زمین با نور و روشنایی او زندگانی میکند. این بیت نشاندهندهی اهمیت و تأثیر نور و عدالت در سرزمینها و بر زندگی انسانهاست.
هوش مصنوعی: شاه فیروز، فرزند فریدون، که خود پادشاهی از نژاد کافریدون است، را میپوشاند و از او حمایت میکند.
هوش مصنوعی: کسی که در برابر شیر با عظمت و بزرگ وجودش، به خاطر ترس یا ضعف خود، مانند یک درخت بیجان و بیروح در دشت گردن خم میکند.
هوش مصنوعی: در روز انتقام، نیزهاش باعث میشود که بزرگترین جرمها به حالت دفاع درآیند.
هوش مصنوعی: هرجا که اندیشه روشن او به شکوفایی میرسد، درخشش خورشید مانند نور، تاریکی را کنار میزند و آنجا تاریکی به شدت وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت کسی به او لباس خوشبختی بپوشاند، اما او بدشانس باشد، نتیجهاش چیزی جز ناکامی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: عدالت خداوند، مانند پناهگاهی برای دوران محسوب میشود و دشمنی و ظلم را به دور نگه میدارد. همچنین قدرت او به مانند دژی برای ملک و سرزمینها است که از آسیبها حفظ میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که دیوار کسی از آهن ساخته شده باشد، به طور طبیعی بسیار محکم و استوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: مرگ در زمانی که جنگ و مبارزه وجود داشت، مقام و موقعیت خود را به دست سرنوشت و تقدیر سپرد.
هوش مصنوعی: اگر دشمنان جان خود را به دست تیغ او بسپارند، حتی اگر به هزار بار هم بیاندیشند، جرات رویارویی با او را نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: اگر کوهی را در دریا ببینی، به بزرگی آن باید توجه کنی؛ زیرا مانند یک گرز در دستان کسی است که قدرت دارد.
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان درخشان است، وقتی که بر چرخش آسمانی سوار باشد.
هوش مصنوعی: همانطور که ابرها در آسمان میدرخشند و زیبایی خود را نشان میدهند، او نیز در جایگاه و مقامش، نورافشانی و جاذبه خاصی دارد.
هوش مصنوعی: یک دانشمند به کسی که در دستانش جهان را دارد، پاداشی بزرگ میدهد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که جام بلور در دست، مانند آفتابی است که ستارهها را به خود جذب کرده است.
هوش مصنوعی: ابر پُر جویندهای است که گنجهای درونش را میتواند نشان دهد، اگر که درونش مایهی خوشی و همراهی باشد.
هوش مصنوعی: ببر، موجودی است که در پی شکار است و مانند خداوندی که کنترل و سرپرستی دارد، در جستجوی هدف خود میکوشد.
هوش مصنوعی: دریا در آنجا سر و صدایی دارد، اما در اینجا چرخ زندگی با احتیاط و دقت میچرخد.
هوش مصنوعی: در آن مکان، منابع و ثروتها به پایان رسید و دشمن در اینجا ضعیف و ناتوان شد.
هوش مصنوعی: در هر دو زمان، چه در زمان دشمنی و چه در زمان دوستی، سرانجام کسی باید قدرت را در دست داشته باشد.
هوش مصنوعی: دوستان روی تخت ثروت نشستهاند و دشمنان بالای دار مجازات قرار دارند.
هوش مصنوعی: هر کجا که طلا باشد، ارزشمند و گرامی است، جز در دستان شاه که بیارزش و بیاهمیت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: عدل او در نگاه فتن، مانند نشانهای از برگ کوکنار است.
هوش مصنوعی: دشمن مانند جواهر و نقرهای است که بر روی تخت زیبا و زرین قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی به آفرینش و جهانی که خلق شده نگاه میکنی، وجود او خودیافتگی و برتری برای این آفرینش به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچکس نمیتواند به طور کامل و دقیق شخصیت یا ویژگیهای او را توصیف کند، حتی اگر برای این کار مدت زمان زیادی صرف کند. توصیف او بسیار فراتر از آن چیزی است که بتوان در چند کلمه یا جمله گنجاند.
هوش مصنوعی: اما هدف من این است که بدانم مردم چه زمانی از ستایش و تمجید من خسته میشوند و به آرامش میرسند.
هوش مصنوعی: به اندازهای که زمین به دور خود میچرخد و شب و روز را ایجاد میکند، هیچ چیز ثابت و مرکزی نیست.
هوش مصنوعی: او بر بالا و در صدر آفرینش و فرمانروایی ابدی، سلطنت و شکوه داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا فلک را همی مدار بود
خاک را اندرو قرار بود
باز را در قفس چه کار بود؟
جای او دست شهریار بود
تا به وقتی که عرض کار بود
گرچه درویش تاجدار بود
هر که در بند زلف یار بود
در جهانش کجا قرار بود؟
وانکه چیند گلی ز باغ رخش
در دلش بس که خار خار بود
وانکه یاد لبش کند روزی
[...]
عشق را جان بیقرار بود
یاد جان پیش عشق عار بود
سر و جان پیش او حقیر بود
هر که را در سر این خمار بود
همه بر قلب میزند عاشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.