شد عید و مه روزه سفرکرد به اکراه
نیکو سفری کرد خدا بادش همراه
ای خادمک آن حجره بیارای و به مجلس
میزن عوض آب به رغم دل بدخواه
این سبحه و سیپاره بهل باز به صندوق
وان خرقه و سجاده به برباز به بنگاه
مسجد همه کاسد شد و منبر همه فاسد
واعظ همه حیران شد و زاهد همه درواه
یک ماهه نکردی ادا سنت شادی
یک روزهکنیم آنچه نکردیم بهٔک ماه
هم باده و هم بوسه درین ماه حلالست
میگویم و پروا زکسم نیست علیالله
مینوشد و شاهد برد و بوسه ستاند
هر بنده که از رحمت یزدان بود آگاه
با من سبقت رحمته پس ز چه خوانی
هرصبح و پسین و شب و روز وگه وبیگاه
سودای خدا با تو به فضلست و به رحمت
با رحمت و فضلش چه خوری غم چه کنی آه
قاآنی تاکی سخن از سر خدایی
در رهگذر باد چرا غره شود کاه
از شعر مزن لاف و برو شعر همیباف
کس گفت که شاعر مشو ای شاعر گمراه
بنشین و بط باده ستان از بت ساده
زان پیش که برگت ببرد مرگ به ناگاه
این ماه مکرم لقب از یزدان دارد
با شوکت شاهانه از آن میرسد از راه
گر شوکت شاهانه ندارد سپس از چیست
این نای و نفیر و علم و کوس به درگاه
آن ماه همه شیخ نوان بود به مجلس
این ماه همه شوخ جوانست به خرگاه
آن ماه ندیدیم تنی راکه ننالد
چون چنگ که مطرب به رهاوی زندش راه
ساقی چه نشستشی برخیز و بده می
مطرب چه ستادستی بنشین و بزن راه
ای سرو من ای بر همه خوبان جهان سر
ای ماه من ای بر همه ترکان ختن شاه
سروی نه عفاکاللهکی باده خورد سرو
ماهی نه جزاک الله کی بوسه دهد ماه
چاهی به زنخ داری و این طرفه که مردم
از چاه برند آب و تو آبم بری از چاه
چندین چهکنی ناز الا ای بت طناز
این ناز بهل تا نکشدکار به اکراه
برجه چو وشاقان و به من بوسه همی ده
بنشن چو امیران و ز من باده همی خواه
من باده دهم تو چهکنی؟ شکر خداوند
تو بوسه دهی من چکنم؟ مدح شهنشاه
فرماندهٔ آفاق محمد شه غازی
کز فر و شرف در دو جهان آمده یکتاه
حورشید و مهش را نتوان خواندن امثال
جمشید و کیش را نتوان گفتن اشباه
هرجا سخن از رزمش شیران همه خرگوش
هرجا صفت از بزمش میران همه برماه
ننگ آیدش از دولت جاوید ازیراک
زشتست براندام سهی جامهٔ کوتاه
بر چهرهٔ اقبالش دولت شده شیدا
بر ساحت اجلالش گردون شده درواه
زانسوی مکان قدرش انداخته مسند
بیرون ز جهت جاهش افراخته خرگاه
ای با شرف قدر تو شاهان همه بنده
وی با فزع قهر تو شیران همه روباه
تمکین تو جاییست که شاهان همه آیند
هر روزه به درگاه تو با ناله و درخواه
آن فدیه و این هدیه و آن گوهر و این گنج
آنباره و اینباره و آن افسر و اینگاه
گیری گهی از روم و گه از چین و گه از هند
اورنگ ز قیصرکمر از خانکله از راه
هر نطفهکزو رایحهٔکین تو آید
از بیم شود خون به رحم نامده از باه
خاص از پی آنستکه مدح تو سراید
ورنه چه بود خاصیت نطق در افواه
مانا رقم هندسه جود تو نهادست
گر نه نبود فرق نه از پنج به پنجاه
چون نار جهنم لقب تیغ تو جانسوز
چون صیت قیامت صفت قهر تو جانکاه
شاها چو دل دشمن تو قافیه شد تنگ
با آنکه مکرر شد چون جود شهنشاه
تا هیچ به حمام سواره نرود مرد
تا هیچ به شطرنج پیاده نبود شاه
دهرت به دبستان بقا باد یکی طفل
چرخت به شبستان علاباد یکی ماه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گاه وزارت بتو همچون فلک از ماه
آراسته تا بر فلک ماه نهی گاه
ماه فلک فضلی و شاه حشم جود
رخشنده تر از ماهی و بخشنده تر از شاه
از همت تو ماهی و شاهی است فرودت
[...]
پیرا بده انصاف گرت می بدهد راه
با زرق نیامیخته لله و فی الله
ای بس که بگریی که نگردد رخ تو تر
وی بس که بنالی که نباشد دلت آگاه
در دین چه نهی پای و به دنیا چه کشی دست
[...]
آمد به سلامت بر من ترک من از راه
پرداخته از جنگ و برآسوده ز بدخواه
چون سرو سهی قامت و شایستهتر از سرو
چون ماه دو هفته رخ و بایستهتر از ماه
سروست اگر گوی زند سرو به میدان
[...]
ای سنبله ی زلف تو خرمن زده بر ماه
وی روی من از مهر تو طعنه زده بر کاه
خورشید جهانتاب تو از شب شده طالع
هندوی رسن باز تو برمه زده خرگاه
افعی تو در حلقه و جادوی تو در خواب
[...]
آن عارض و رخسار و جبین هست در سه ماه
کز دیده نهائنده نهان کردمت آگاه
گر دیده گنه کرد که از خانه کشیمش
ور اشک بزودیش برانیم ز درگاه
بر شاه گدا را نبود هیچ گرفتی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.