چو چتر زرین افراشت مهر در کهسار
چو بخت شاه شد از خواب چشم من بیدار
ز عکس چشم میآلود آن نگار دمید
هزار نرگس مخمور از در و دیوار
هوا ز بوی خطش گشت پر ز مشک و عبیر
زمی زرنگ رخش گشت پر ز نقش و نگار
دو لعل او شهدالله دو کوزه شهد روان
دو زلف او علمالله دو طبله مشک تتار
لبش میان خطش چون دو نقطه از شنگرف
برآن دو نقطه خطش بسته قوسی از زنگار
به چشمش امروز تا هرکجا نظر میرفت
فریبود و فسون ود وخواب ود و خمار
به چین طرهٔ او خال عنبرینگفتی
گرفته زاغی مور سیاه در منقار
دلم به نرمی با چشم او سخن میگفت
از آنکه چشمش هم مست بود و هم بیمار
ز بس که زلف گشود و ز بس که چهره نمود
گذشت بر من چندین هزار لیل و نهار
ز گیسوانش القصه چون نسیم سحر
همی بنفشه و سنبل فشاند برگلنار
زجای جست و کمر بست و روی شست و نشست
گرفت شانه و زد بر دو زلف غالیه بار
ز نیش شانه سر زلف او به درد آمد
بسان مار به هرسو بتافت گرد عذار
بگفتمش صنما مار زلف مشکینت
چه پیچد این همه بر آن رخان صندل سار
جواب داد که چون مار دردسر گیرد
بگرد صندل پیچد که برهد از تیمار
اگرچه خلق برانند کافریده خدای
به دوزخ اندر بس مارهای مردم خوار
من آنکسمکه به فردوس روی او دیدم
ز تار زلف بسی مارهای جان اوبار
به روی ائ زده چنبر دومار از عنبر
ز جان خلق برآورده آن دومار دمار
حدیث مار سر زلف او درازکشید
بلی درازکشد چون رود حدیث از مار
غرض چوماه من ازخواب چهره شست ونشست
چو صبح عسطهٔ مشکین زد از نسیم بهار
نشسته دید مرا بر کنار بستر خویش
به مدح شاه جهان گرم گفتن اشعار
دوات در برو کاغذ بهدست و خامه به چنگ
پیاله بر لب و مل در میان وگل بهکنار
به مشک شسته سر خامه را و پاشیده
ز مشک سوده به کافور گوهر شهوار
به خندهگفتکه مستی شعور را ببرد
تو پس چگونه شوی بیشعور و شعرنگار
یکی بگوی که این خود چه ساحریستکه تو
همیشه هستی و هشیارتر ز هر هشیار
جواب دادمکای ترک نکتهیی بشنو
که تاب شبهه ز دل خیزد از زبان انکار
مدیح شاه به هشیاری ارکببیگوید
چو نیست لایق شه کرد باید استغفار
ولی چو نکته نگیرند عاقلان بر مست
قصوری ار رود اندر سخن نباشد عار
بگفتم این و سپس ساغری دو مستانه
زدم چنانکه بنشاختم سر از دستار
به مدح شاه پس آنگاه بر حریر سپید
شدم ز خامه به مشک سیاه گوهر بار
که ناگهان بت من هر دو دست من بگرفت
به عشوه گفتکه ای ماه و سال بادهگسار
کس ار به مستی باید مدیح شاهکند
دو چشم مست من اولی ترند در این کار
بهل که مردم چشمم به آب شورهٔ چشم
سواد دیدهٔ خود حلکند مرکبوار
به خامهٔ مژه آنگه به سعی کاتب شوق
چنین نگارد مدحش به صفحهٔ رخسار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، با زیبایی و قدرت توصیف چهره محبوبش، احساساتی عمیق را به تصویر کشیده است. او به وصف ظرافتهای چهره و زلفهای محبوب میپردازد، همچنین از تاثیر جذابیت او بر دل و جانش مینویسد. در ادامه، شاعر به حالت مستی و شوری که محبوب بر او دارد، اشاره میکند و به توصیف لحظات پر احساس و عاشقانهاش میپردازد. در نهایت، به این نکته اشاره میکند که وقتی به ستایش پادشاه میپردازد، ذهنش را به عشق و زیبایی محبوب میسپارد و او را به عنوان الهامبخش خود در سرودن اشعار میشناسد. این شعر در واقع دانشگاهی از احساسات و زیباییشناسی عشق است.
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب مانند چتری طلایی بر فراز کوهها درخشید، احساس کردم که همچون سرنوشت یک پادشاه از خواب بیدار شدهام.
هوش مصنوعی: از زیبایی چشمان غمگین آن معشوق، هزاران نرگس خوابآلود از دیوارها و درها روییده است.
هوش مصنوعی: هوا به خاطر عطر خط او پر شده از بوی مشک و عطرهای خوش. زمین به خاطر زیبایی و نقش و نگارهای چهرهاش، زینت یافته است.
هوش مصنوعی: دو لب او مانند لعلهایی زیباست که نشانهای از حقیقت هستند. دو کوزه شهدی که در حال ریختن است، به شیرینی و جذابیت او اشاره دارد. دو زلف او هم مانند علم و نشانی از خداوند به شمار میرود. دو طبل مشکین هم نماد زیبایی و دلانگیزی میباشد.
هوش مصنوعی: لب او در میان خطوط چهرهاش مانند دو دایره رنگی است که بر روی آن دو نقطه یک قوس زنگاری کشیده شده است.
هوش مصنوعی: امروز با نگاهش هر جا که مینگریست، جاذبه و سحر و خیالی مسحورکننده و خوابآلودگی و سرخوشی وجود داشت.
هوش مصنوعی: موهای او مانند خالی به رنگ عنبر است، گویی زاغی مشکی رنگ آن را در منقار خود گرفته است.
هوش مصنوعی: دل من به آرامی با نگاه او صحبت میکرد، چون چشمان او هم شاداب بودند و هم دردی داشتند.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت او، شب و روزهای زیادی بر من گذشت.
هوش مصنوعی: از گیسوان او مانند نسیم صبحگاهی عطر گلها به مشام میرسد و بوی بنفشه و سنبل را در باغها پخش میکند.
هوش مصنوعی: از جا بلند شد و کمرش را محکم بست، سپس به آرامی روی زمین نشست. شانههایش را صاف کرد و با دست بر روی موهای بلند و زیبا، که شبیه عطر خوش بود، کشید.
هوش مصنوعی: از نیش شانههای سر زلف او به شدت رنج میبرد، مانند ماری که به هر طرف در تلاش است و دور چهره میچرخد.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای معشوق، چرا موهای مشکیات این همه پیچ و تاب دارد بر صورتهای زیباتری که درست مثل چوب صندل هستند؟
هوش مصنوعی: پاسخ داد که وقتی مار دچار مشکل میشود، به دور چوب صندل میپیچد تا از دردسر فرار کند.
هوش مصنوعی: اگرچه مردم به خاطر تقصیراتشان ممکن است مورد تنبیه قرار بگیرند، اما خداوند انسانها را به عذابهای سختی محکوم نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که در بهشت، چهرهاش را دیدم و از تارهای مویش، بسیاری از مارهای جانش را نیز مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: این بیت به تزیین و زیبایی دو حلقهای اشاره دارد که از عطر خوشی ساخته شده و نشاندهنده نوعی جذبه و دلربایی است. این دو حلقه به نوبه خود تأثیر زیادی بر زندگی مردم دارند و به نوعی از آنها شادی و روحیه میبخشند. این توصیف به زیبایی و جذابیتهای زندگی میپردازد که میتواند از دل و جان مردم برآورده شود.
هوش مصنوعی: گفتار مار دربارهی موهای او طولانی شد. بله، طولانی میشود مانند اینکه رود همواره در حال جریان است و حرفها به این شکل ادامه پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: من از خواب بیدار شدم و چهرهام را شستم و در این حالت مثل ماهی هستم که در نور صبحگاه، عطر خوش مشکین بهاری به مشامم میرسد.
هوش مصنوعی: او مرا در کناره تخت خوابش دید که در حال قهرمانی و ستایش شاه جهان أشعار میگویم.
هوش مصنوعی: قلم و کاغذ آماده کن و در دست بگیر، در حالی که پیالهای در دست داری و در کنار تو گلهایی قرار دارد.
هوش مصنوعی: تختی که روی آن نوشته شده به خوبی تمیز شده و عطر مشک به آن زدهاند، و بر روی آن با کافور که بوی خوشی دارد، زیبایی خاصی افزوده شده است.
هوش مصنوعی: او با خنده گفت که مستی باعث میشود که انسان هوش خود را از دست بدهد، حالا تو چطور میتوانی بدون هوش و خالی از شعور و هنر باشی؟
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که شخصی میخواهد بداند چه نیروی شگفتانگیزی وجود دارد که باعث میشود تو همیشه حاضر و بیدارتر از هر کس دیگری باشی.
هوش مصنوعی: به تو پاسخ میدهم که ای جوان ترک! نکتهای را گوش کن، زیرا تردید از دل برمیخیزد و به زبان انکار میآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی به جایی برسد که نتواند به درستی شایستگی پادشاه را ستایش کند، بهتر است که از او معذرتخواهی کند و از اشتباهات خود عذر بخواهد.
هوش مصنوعی: اگر عاقلها به نکتهها توجه نکنند و مستی بر آنها غالب شود، اگر خطایی نیز در سخنان آنها دیده شود، براشان عیب نیست.
هوش مصنوعی: گفتم این را و سپس یک جام نوشیدم به شکلی که احساس کردم سرم از روی دستارم جدا شده است.
هوش مصنوعی: در ستایش پادشاه، پس از آن بر روی پارچهی سفیدی به کمک قلمی که با عطر مشک آغشته بود، جواهرهایی را به تصویر کشیدم.
هوش مصنوعی: ناگهان معشوق من دستانم را گرفت و با ناز گفت: ای ستاره شب و سالی که برای نوشیدن شراب آمدهای.
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال مستی بخواهد از شاه ستایش کند، دو چشم مست من در این کار از همه کس شایستهترند.
هوش مصنوعی: مردم، بگذار تا اشکهای چشمانم به آرامی بر روی دیدهام جاری شود و مثل مرکب، رنگ سیاهم را محو کند.
هوش مصنوعی: با مژههایش که همچون قلمی است، با تلاش و اشتیاق، زیبایی و عظمت او را بر روی چهرهاش به تصویر میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.