تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست
تا شدم دیوانه عشق تو زنجیر من است
جان برون از تن باستقبال تیرت رفت و نیست
غیر پیکانت کنون جانی که ما را در تن است
شاکرم دور از گل رویت ز چشم خون فشان
منزلم از قطرهای خون او چون گلشن است
ماه من بی مهر رخسارت چگویم حال خود
ظلمتی کز هجر دارد روزگارم روشن است
نیست در عشق توام جز جان سپردن چاره
شمع اگر خواهد نجات از سوختن در مردن است
بی قراری راست ره در کویت ای ابرو کمان
کش بسان تیر پا بهر تردد زاهن است
دوست می دارد ترا هر کس که باشد در جهان
بر فضولی رحم کن کاو را جهانی دشمن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد ناشی از جدایی و اشتیاق به معشوق است. شاعر از زنجیر بودن وجودش به عشق معشوق میگوید و بیان میکند که جانش به خاطر تیرهای عشق از بدنش خارج شده و او همچنان در تنگنا و دوری از beloved خود به سر میبرد. او در دل به یاد چهرهی معشوقش خون گریه میکند و زندگیاش بدون او مانند گلستانی از اشک است. همچنین شاعر به نبودن مهر معشوق و روشنایی ناشی از هجر اشاره میکند و میگوید تنها راه نجات در عشق، جان سپردن است. او به محبوبش اقرار میکند که همه در عشق او شکیبا و مایل به دوست داشتن هستند، اما درخواست میکند که با فضولی در عشق دیگران رحم کنند زیرا چالشها و مشکلات دنیا بیپایان است.
هوش مصنوعی: بدن من از سهمگینی تیر عشق تو مانند زنجیری است که همه جا را محدود کرده. حالا که دیوانه عشق تو شدهام، این زنجیر به من تعلق دارد.
هوش مصنوعی: جان از بدن خارج شد و به استقبال تیر تو رفت، و اکنون جز پیکر تو، جانی برای ما وجود ندارد که در جسم ما باشد.
هوش مصنوعی: سپاسگزارم که در غیبت زیبایی تو، چشمانم به خاطر اشکهایی که میریزم، منزلم را به چمنزاری پر از گل تشبیه میکند.
هوش مصنوعی: ای ماه من، چگونه حال خود را بگویم وقتی که دوری و بیمهری تو برایم مانند ظلمتی است که در آن، روزگارم روشن شده است؟
هوش مصنوعی: در عشق تو چارهای جز جان سپردن ندارم. شمع اگر بخواهد از سوختن نجات یابد، تنها راهش مردن است.
هوش مصنوعی: عشق و شوق دیدار تو، مرا بیقرار کرده است. تو همچون کمان با ابروانت، زیبایی و جذبهای داری که دل را به سمت خود میکشد. این احساس، همانند تیری است که در جستجوی مسیر به جلو میرود.
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا تو را دوست دارد، مهم نیست کیست. برای کسانی که فضولی میکنند رحمت و مهربانی نشان بده، زیرا آنها در این جهان با دشمنیها و چالشهای بسیاری روبرو هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
[...]
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.