کرد ناصح منع من از گریه بی رخسار او
خنده ام آمد میان گریه بر گفتار او
او نه سرمست است من مدهوش محو حیرتم
هست او در کار من حیران و من در کار او
نیست دور از نسبتی گر هست حسن التفات
بر دل بیمار من از نرگس بیمار او
عالمی را ناله آم در ناله دارد روز و شب
نیست مخصوص من بی دل همین آزار او
دور کج رو خورد چون می خون من تا مست شد
مستی او می شود معلوم از رفتار او
دوش پیش چشم پرخون داشتم آیینه
دیدمش خونین جگر از حسرت دیدار او
بر فضولی بیش ازین مپسند بیداد ای صنم
رحم کن بهر خدا بر نالههای زار او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و درد و رنجی که از فراق معشوق ناشی میشود اشاره دارد. شاعر از گریه و وحشت از دوری معشوق سخن میگوید و به احساسات مختلط خود که شامل شوق، حسرت و اندوه است، میپردازد. او بیان میکند که حتی اگر معشوق در حالتی از سرمستی باشد، او در حیرت و محو عشقش به اوست. همچنین، شاعر به رابطه عاطفی خود و تأثیر عمیق موجودیت معشوق بر دل بیمار خود اشاره میکند. در نهایت، او از معشوق تقاضا میکند که بر دل زار او رحم کند و به نالههایش توجه داشته باشد. این شعر بیانگر کشش و درد عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: ناصح به من گفت که از گریه کردن پرهیز کنم، اما وقتی به چهرهاش نگاه نکردم، با این حال درمیان گریهام خندهام درآمد چون حرفهایش مرا شاد کرد.
هوش مصنوعی: او شاد و سرزنده است و من غرق در حیرت و شگفتی. او در مورد وضعیت من گیج و متعجب است و من هم در مورد او همین حالت را دارم.
هوش مصنوعی: اگر حسن نگاه از طرف او به دل بیمار من برسد، میتواند رابطهای بین ما ایجاد کند، حتی اگر او خودش در حال بیماری باشد.
هوش مصنوعی: درد و زاری من در این دنیا همه جا پیچیده است و فقط به من محدود نمیشود. این عذاب و رنجی که احساس میکنم، گریبانگیر دیگران هم هست.
هوش مصنوعی: دور گرداگردش به تندی میگذرد و مانند شراب، خون من را میخورد. وقتی که او مست میشود، نشانههایی از حال و رفتار او نمایان میشود.
هوش مصنوعی: دیروز در مقابل چشمانم، یک آیینه دیدم که در آن، تصاویری پر از خون و ناراحتی به چشم میخورد. دلشکسته به خاطر حسرت دیدار او بودم.
هوش مصنوعی: از این بیشتر به تجسس و دخالت در امور من ادامه نده، ای معشوق. به خاطر خدا بر این نالههای دردآور من رحم کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او
باز نشکیبم همی یکساعت از دیدار او
گر مرا بینی عجب مانی فرو درکار من
تا دگر باره چرا عاجز شدم درکار او
هر شبی گویم که مهمان آرمش برخوان خویش
[...]
گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او
یک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلم
این چه آفت رفت یارب بر من از دیدار او
غمزهٔ غماز او چون میرباید جان و دل
[...]
ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد
جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او
چون رخ شطرنج پیش خدمت آمد انوری
میدهش چندان که چون فرزین شود رفتار او
یارب از جانم ببر مهر مه رخسار او
یا به هر یک چند روزی کن مرا دیدار او
سوخت جانم از سموم هجر کو آن دولتم
تا بیاسایم دمی در سایه دیوار او
ره چه پیمایم به کوی زهد چون خواهد زدن
[...]
بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او
باشد کزین خون جگر رنگی برآرد کار او
مردن بسی اسان بود هرچند کز حرمان بود
گر در مذاق جان بود شیرینی گفتار او
آنسرو ما چالاک شد عاشق کشی بی باک شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.