گنجور

 
فضولی

ای بر فراز چرخ برین بارگاه تو

تو شاه انبیا همه خیل و سپاه تو

بر آسمان رسیده و گشته فرشته

هر ذره که خاسته از گرد راه تو

آسوده است تا ابد از بیم انقلاب

محروسه ولایت دین در پناه تو

هر قطره ز بحر شود دانه گهر

گر قطره برو چکد از ابر جاه تو

از قدر زیب گردن خوبان عالم است

عنبر که هست بنده جعد سیاه تو

کردست دهر روز ظهور ترا لقب

دور قمر ز نسبت روی چو ماه تو

نعت نبی بس است ترا موجب نجات

هر چند بی حدست فضولی گناه تو

 
 
 
امیر معزی

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو

آراسته است مملکت از تخت و گاه تو

هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو

هستی پناه عالم و ایزد پناه تو

فخر همه شهانی و کس نیست فخر تو

[...]

عبید زاکانی

ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو

خورشید در حمایت پر کلاه تو

شاه جهان سکندر ثانی جمال دین

ای برتر از شهان جهان دستگاه تو

تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید

[...]

جهان ملک خاتون

آمد دل ضعیف من اندر پناه تو

کرد او وطن به سایه زلف سیاه تو

هم در پناه زلف تو باد انتقام او

یارب به سرّ سینه مردان راه تو

آخر نظر به حال من مستمند کن

[...]

حافظ

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه‌پرور طرف کلاه تو

نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام

ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال

[...]

صوفی محمد هروی

ای توتیای دیده من خاک راه تو

جانم فدای غمزه چشم سیاه تو

ای شهسوار حسن عنان را کشیده دار

کز حد گذشت ولوله دادخواه تو

بر بام قصر چون بگشادی نقاب دوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه